استاد محمود شاهرخی (۱۳۰۶-۱۳۸۸) شاعر و محقق اهل بم بود که با تخلص جذبه شعر می سرود. شعر زیر از ایشان در منزلت ابوالمعانی عبدالقادر بیدل دهلوی سروده شده است.
عبدالقادر
آنکه را نقد حقیقت حاصل است
بی گمان او را عیاری کامل است
باشد از حصولی بی نیاز
آنکه را علم حضوری حاصل است
می شود در قُلزم وحدت فنا
کی مقام او کنار ساحل است
بهر او آسان بود ترک هوی
گر چه بر دنیا پرستان مشکل است
آنکه مستغنی است از کون و مکان
بر در جانان فقیری سائل است
می شود آگه ز اسرار وجود
آنکه لطف دوست او را شامل است
آنکه شد سودایی حسن ازل
دل مجو از وی که عاشق بیدل است
کرده یاد هند فیل طبع من
جانب دهلی دلم در محمل است
یاد بیدل برد از جانم قرار
دل ز شوقش در تپش چون بسمل است
نسبت بیدل اگر چه دهلوی است
هر کجا نامش چو شمع محفل است
هر که او شد بنده حیّ قدیر
بر مراد خویش بیشک واصل است
هر که عبد قادر آمد با خلوص
نقش غیر از لوح جانش زائل است
شعرش از علم و هنر آمیزه ای است
ذوق و حکمت را بیانش شامل است
هست در لفظش شمیم معرفت
نشوه آور معنی آن چون مُل است
جوهر افکار افلاطونیان
جمله را با شیوه خود قائل است
بهر تقریر معانی در بیان
بر دلش الهام هر دم نازل است
در بیانش چونکه حکمت محتوی است
بهر نا آگاه قولی معضل است
آنکه باشد بی نصیب از درک آن
در نخستین گام پایش در گل است
بر دل ارباب معنب شعر او
همچو بر بستان سحاب وابل است
وصف شعر بیدل آن دانای راز
از زبان جذبه حرفی مهمل است
بوم اگر گوید سخن از آفتاب
قول او بیهوده و لاطائل است
محمود شاهرخی” جذبه”