مقاله “بلاغت تصویر در قصاید عرفی شیرازی”

مقاله “بلاغت تصویر در قصاید عرفی شیرازی”

بلاغت تصویر در قصاید عرفی شیرازی

               مهدی باقری[1]

چکیده: 

تصویر یکی از جنبه های زیبای شعر است. شاعر برای این که بتواند حاصل افکار و عواطف خویش را آشکار کند سعی دارد بین افکار و احساسات و جهان مادی ارتباط برقرار کند، تا یافته هایش را برای دیگران ابراز کند.عرفی در میان شاعران سبک هندی کسی است که توانسته تازه گویی، خیال بندی و تصویر سازی را در شعر خود به خصوص قصیده به اوج خود برساند در قصاید او عناصری چون تشبیه، کنایه مجاز، پارادوکس و حسآمیزی وجود دارد که در این مقاله مورد بررسی قرار گرفته است. عرفی مفاهیم انتزاعی خود را در قالب این عناصر تصویری آورده است. این بانی «طرز تازه» در پی غافلگیر کردن خواننده و ایجاد شگفتی در او از طریق خلق موقعیت تازه و           عادت گریز است.برای دستیابی به این هدف به زبان ایجاز در قالب ترکیبات فشرده که در شکل تصاویر تشبیهی، استعاره(به خصوص استعاره های اسمی)وتشخیص رو آورده است. دیگر عناصر تصویری در مراتب بعدی (مثل کنایه، پارادوکس و حسآمیزی)او را در خلق مضامین بکر یاری رسانده است.چون جای این تحقیق در میان تحقیقات انجام شده در سبک هندی خالی به نظر می آمد این جستار در پی بازگویی   گوشه ای از مقام ادبی این شاعر فرهیخته سبک هندی در حوزه ی تصویر برآمد.

کلید واژگان:

تصویر ، عرفی شیرازی، قصیده، تشبیه، استعاره(اسمی و فعلی) ، مجاز و کنایه ، پارادوکس، حسامیزی.

مقدمه:

بی شک«قوه ی خیال» محل تکوین خلاقیّت ها و عالم روح ناب است. عنصری است که بشر را قادر می سازد تا نیروهای ناشناخته و نهفته ضمیر ناخودآگاه خویش را به مرحله ی ظهور و تجلّلی برساند.

شاعر مستعد و خلاق به کمک تخیل قوی، به افق های تازه ای از زبان و اندیشه دست می یابد که می تواند مقاصد و آلام و آمال خود را در آن عرضه نماید. به همین جهت امروز همه منتقدان ادبی«خیال» را خمیر مایه و عنصر اصلی شعر می دانند و معتقدند که«در پرتو خیال می توان شاعرانه بیان کرد»(شفیعی کدکنی،1378: 80، 21، 8).

شاعر برای این که بتواند حاصل افکار و عواطف خویش را آشکار کند سعی دارد بین افکار و احساسات خود و جهان مادی ارتباط برقرار کند، تا یافته هایش را برای دیگران ابراز کند، به همین دلیل، تصویر یکی از عوامل مهم در جهت شناخت شخصیت روحی و روانی شاعر است، چرا که شعر حاصل تجربه شاعر است و از اراده ی شاعر ناشی نمی گردد، بلکه یک رویداد روحی است که به صورت ناخودآگاه در ضمیر او انعکاس می یابد(همان، 21).

تصویر و تخیّل، حاصل تفکر خلاق و ذهن تلاشگر شاعر است و برای شاعر و شعر او به عنوان یک عنصر سازنده، و ثابت و حتمی است. گزاره های تصویر برای شاعر همانند ابراز صورتگری برای نقاش است. از این باب است که دی لویس، شاعر انگلیسی می گوید:« ایماژ در شعر یک عنصر ثابت است» (همان، 8).

« در شعر سنتی تصویر در ارتباط با کل متن و در پیوند با دیگر تصویرها سه ویژگی دارد:

1- تنوع و گوناگون تصویرها

2- فشردگی و تراکم تصویرها

3- تناقص میان تصاویر» (فتوحی، 1386: 108).

در تصاویر شعری عرفی شیرازی، به اقتضای شرایط مختلف، هر سه ویژگی یاد شده است. او شاعر توانایی است که برای ارائه ی یک تصویر بدیع، امر ذهنی و انتزاعی مورد نظر خود را محدود و عینی می سازد و حتی گاهی نیز با ذکر جزئیات بیشتر، آن ذهنیّت را تقویت می کندتا آن را به صورت واقعی و محسوس ابلاغ نماید. یکی از نظریه پردازان ادبیات اروپایی درباره ایماژ یا تصویر معتقد است که«ایماژ یک جزء عینی و واقعی و محسوس است که بر همه حواس ظاهری خواننده تأثیر می گذارد یک شاعر خوب از ایماژ صرفاً برای آراستن اشعارش بهره نمی گیرد بلکه تصویرگری او را قادر می سازد تا موضوعش را همان طوری که هست بیان کند» ( همان، 1370: 35).

مسائل بلاغت و سحرکاری سخن نه چنان است که مثل یک حقیقت علمی ملموس، در دسترس همگان باشد. «حتّی کسانی مثل کانت، زیبایی را فاقد موضوع خاص دانسته و فقط آن را از دور قابل تصویر دانسته اند؛ چرا که حقیقت جمال ادبی چیزی است که با جان آدمی آشنایی و با دل او پیوند دیرگسل دارد» (تجلیل، 1378: 111، 101، 98 و 97).

امّا چنین نیست که بلاغت و جمال ادبی را به هیچ روی نتوان تشریح کرد و مفاهیم دست نیافتنی آن را به مصادیق قابل توجیه تبدیل نکرد و از تجزیه و تجرید جاذبه های هنری و بلاغی و گردش در حوزه های ابتکاری و سخن گستری باز ایستاد . چرا که این کار با استفاده از تجربه دیرینه سال دانشمندان و با بهره گیری از کلام گویندگان زبردست و گران مایه همچون خاقانی ، سعدی ، حافظ ، مولوی و عرفی شیرازی بزرگترین قصیده سرای سبک هندی تا حدود زیادی میّسر خواهد بود.

بی تردید در میان شعرای سبک هندی ؛ عرفی مکانتی امکان ناپذیر دارد . بدون آنکه در صدد بزرگ نمایی و شاعر درجه یک خواندن او باشیم ؛ باید پذیرفت که جریان «خیال بندی » و «تازه گویی» و یا همان جریان معروف به سبک «سبک هندی» بدو استواری یافته است . او اولین شاعری است که به این شیوه رسمیت و وجاهت بخشیده به گونه ای که می توان وی را «مخترع طرز تازه » نامید و دیگر سرایندگان به سبک هندی را دنباله روان وی محسوب داشت چنانکه عبدالباقی نهاوندی نیز در این باره می گوید «مخترع طرز تازه ای است که الحال در میانه ی مستعدان و اهل زبان معروف است و سخن سنجان تتبع او می نمایند »(شبلی نعمانی ،ج 3 ،83:1368)

      تصویر در اشعار او به صورت تشبیه ، استعاره ، کنایه ،مجاز ،پارادوکس ،تشخیص و حسامیزی بروز کرده وبنابراین عرفی با بهره گیری از این نوع امکانات بیانی برای القای معانی خود سود گرفته است و در این شیوه از توانایی بی نظیر برخوردار بوده و این نشان از دانایی او در زمینه ی شعر و شاعری می باشد.در سبک هندی با صورتی دیگر از تخیل روبرو می شویم .تصاویر چند بعدی و تو در تو و بازیهای نازک خیال در سبک شاعرانی مثل طالب آملی، صائب تبریزی ، بیدل دهلوی و عرفی شیرازی به پیچیدگی و نازکی معنی و «دور خیالی » شعر انجامید .آن چه نویسنده را به نوشتن چنین مقاله ای واداشت ناکافی بودن تحقیقات محققان؛ به خصوص درباره ی ویژگیهای سبکی قصاید این شاعر بزرگ سبک هندی می باشد و اکثریت تحقیقات محققانی که در مورد سبک هندی در حوزه ی قالب غزل در جنبه های زبانی ، ادبی و فکری بوده وکمتر قالبهای دیگر مثل قصیده مورد توجه قرار گرفته شده است . این مجال در پی پاسخگویی به این سؤال است که عرفی تا چه حد توانسته است از عناصر تصویر ساز در قالب قصیده بهره ببرد و کیفیت استفاده این عناصر نسبت به غزلیات او به چه صورت می باشد؟

 

چگونگی نقش آفرینی عنصر تشبیه در ایجاد مضامین خیالی  :

      تشبیه کانون اصلی ورزیدنی ها یا هنرهای ادبی و تخیلی است که ناشی از پیوند پندارانه سخنور بین عناصر ذهنی و عینی یا عناصر عقلی می باشد . تشبیه هسته ی اصلی و مرکزی اغلب خیال های شاعرانه است. صورت های گوناگون خیال و نیز انواع تشبیه ، مایه گرفته از همان شباهتی که نیروی تخیل شاعر در میان اشیا و عناصر مختلف کشف می کند و به صورت های مختلف به بیان در می آید .» (پورنامداریان ، 214:1381)   

در سبک هندی تشبیه یکی از نشانه های سبکی است، اما در این سبک تشبیهاتی که با تمامی ارکان ذکر شوند رایج نبود، شفیعی کدکنی می گوید:«تشبیهی که به تفصیل به بیان آمده باشد و ادات تشبیه و جزئیات آن ذکر شده باشد، در شعر این دوره(سبک هندی) یافت نمی شود، وجه شبه نیز ذکر نمی شود و چیزی نزدیک به تشبیه در آن نمی توان یافت؛ از این رو استعاره در دل استعاره پدید می آید که به ابهام می انجامد».(به نقل ازادبیات فارسی از عصر جامی تا روزگار ما،38:1382)

البته نظر فوق مبتنی بر رد کامل تشبیه در این دوره نمی باشد و بیشتر بر تشبیهات فشرده و در نتیجه استعاره تأکید دارد. چرا که عرفی یکی از شاعران این سبک جهت بیان افکار و اندیشه های شاعرانه خود، به ندرت از تشبیهات مرسل مؤکد و مفصل بهره گرفته است. تشبیه بلیغ به صورت اضافی و غیر اضافی یکی از نشانه های سبک ادبی عرفی است و کاربرد این نوع تشبیه در قصاید عرفی چشمگیر می باشد. شاعر بین عناصر انتزاعی و مجرد و عقلی با عناصر طبیعی و محسوس ارتباط و پیوند برقرار کرده است. برخی از این تصاویر و تعابیر بدیع و غریب و تازه می نماید. مثل:

– میدان قرب:

«فارس میدان قربم کز دعا                             آسمان را گوی چوگان می کنم» (عرفی شیرازی، ج2، 1378: 304).

– بیت الله دلم و صنمستان آزر:

«آن کف پر درم که زنقشِ بتان چین                  بیت الله دلم صنمستان آزر است» (همان، 49).

و ترکیباتی چون غسلِ تبسم، شراب فتنه، جوش تبخال شفاعت، صحرای اندیشه، آهوی غم، گلشن حسرت، ناوک اندیشه، شراب حیرت از این دست می باشد. علّت میل عرفی به تشبیهات بلیغ یا فشرده، گرایش نسبی به زبان فشرده یا ساخت اضافی زبان است و این خود یکی از دلایل تازگی زبان شعر عرفی است و در نتیجه، به خلق تصاویر بدیع و تازه منتج می گردد.

« شاخِ نفس ز سایه ی مرغ دعا شکست                عمامه ام به بال وی از بسکه شدگران» (همان، 331).

      تصاویر تشبیهی عرفی بیشتر از نوع عقلی به حسی است چرا که مقوله های مجرّد و عقلی چون: عشق، غم، فتنه، دانش، توبه از موتیف های شعری شاعر است و به کمک امور حسی، سخنور بهتر می توانست افکار و احساسات خویش را آشکار کند؛ مانند: تشبیه لا و نَعَم به نیشتر، یأس به تابوت، قصد به کمان، امید به گلخن، هوس به دردگاه، مراد به آفتاب و فتنه به زهر از این نوع می باشد.

حاصل روی آوردن به تشبیه عقلی و حسی، وجه شبه مفرد می باشد و این کاربرد تشبیه بلیغ، تعدد وجه شبه را در پی دارد. این نکته در قصاید نمایان است مثل:

«من قیامت زار عشقم دیده کو تا بنگرد            صد بهشت و دوزخ از هر گوشه ی صحرای من» ( همان، 308)

عشق از نظر برانگیختن و عظمت به قیامت تشبیه شده است.

«صد ره فتد به چاه ضلالت به هر قدم             دست هدایت ارنکنی بر میان علم» (همان، 342).

ضلالت از نظر گرفتار ساختن و سیاهی به چاه مانند شده است.

«به کوه جاهِ تو جوید زمانه نسب از آن             زنور و سایه کند جلوه در لباس پلنگ» (همان، 210).

کوه جاه تو؛ چاه ممدوح در بزرگی و سنگینی به کوه تشبیه شده است.

تشبیه مرکب و به تبع آن وجه شبه مرکب در شعر عرفی بسامد بالایی ندارد اما تصاویر موجود از زیبایی و تازه گی خاصی برخوردار است بر ای مثال در بیت زیر شاعر در فصل بهار گرفتگی حالت که به انبساط بدل گشته به چهره ی لیلی که از گوشه ی محمل جمال خود را نشان می دهد یا به لاله که از سینه خاک بیرون آمده تشبیه کرده است

« انبساطیست درین فصل که بی کاوش عقل                 شاید ارباز شود عقده ی ما لا ینحل

لیلی از گوشه ی محمل بنموده ست جمال                    یا بود لاله که سر برزده از سینه ی تل» (همان، 224).

یا این بیت:

« پرچم رمح تو در آشوبگاه معرکه                              لیله القدری است در هنگامه یوم الحساب» (همان، 26)

یا:

« شود مثال در آیینه مضطرب زانسان                           کز اضطرابِ دلِ آب عکسِ عارضِ ماه» (همان، 351)

یا:

«ای مرا بر زشتی اعمال ، نومیدی گواه                        دورم از حسن عمل چون روسپیدی از گناه»(همان،335)

در قصاید عرفی تشبیهات از نظر ساختار از تنوّع برخوردار است، برخی از این نوع از نظر اغراق، غلو شاعرانه تصاویر بدیع و دقیق، نازک خیالی و ظرافت کلام قابل تأمل است. تشبیهات مضمر و تفضیلی از بسامد بالاتری نسبت به دیگر انواع برخوردار است.

یکی از راه های تازه گویی عرفی حاصل از تشبیه نهانی یا مضمر است.در بیت زیر گریه را به طور نهانی به چشمه و ناله را به شعله تشبیه کرده که تشبیهی غریب است:

« گریه بیدار گشت چشمه فشان                             ناله پرواز کرد شعله طراز» (همان، 163).

– تبسم به جرعه زهر:

« هزار جرعه ی زهر از لبم بدل ریزد                        تبسمی که به طالع کنم به دشواری» (همان، 366).

– عرفی در بیت زیر با توجه به طرز نوشتن کلمه ی آه و اینکه الف به تیر تشبیه شده و در اثنای نوشتن( مد) بالای خود را می زند نهایت دقت فکر شاعر را داشته است:

« سینه مد را الف بشکافد و بیرون جهد                    چون در انشای پریشانی نویسم تیر آه» (همان، 340).

تشبیه تفضیلی از موارد دیگر بیان شاعرانه است که در ایجاد تصاویر شگفت و بدیع همراه با اغراق شاعرانه بسیار مؤثر است. مانند تشبیه کردن شکن زلف به شکن دل:

« عجز محمود بی تحفه به هر سو چیند                    از دلم گرشکنستان طلبد زلفِ ایاز» ( همان، 169)

باغ ممدوح ( ابوالفتح گیلانی) به بهشت تشبیه کرده:

« پیش باغ و چمنِ دهر کنون گر رضوان                  نسخه ی خُلدِ برین باز گشاید به مثل

صورتِ خلد ازین باغ معضل یابد                             سیرتِ این چمن از خلد ببیند مجمل» ( همان، 224).

یا:

ز نور ناصیه ات ماه گر ضیا گیرد             به آفتاب دهد نسخه ی سین و شهور ( همان،109)

یا:

«اگر ز روی ضمیرت نقاب برخیزد         به رنگ سایه شود آفتاب چشمه نور»(همان،110)

در قصاید عرفی موضوعات دو رکن اصلی تشبیه یعنی مشبه و مشبه به با یکدیگر فرق دارند مشبه محدود و مشبه به موضوعات بیشتری را شامل می شود. موضوع مشبه اغلب غم، فتنه، ممدوح، خود شاعر، حالات رفتاری خود شاعر و ممدوح و مفاهیم و عناصر انتزاعی و عقلی است و عرفی این موارد را به عناصر مختلفی مانند کرده است که به صورت هاله های تصویری زیبایی در قصیده ی وی پدید آمده اند. دونمونه ی زیر یکی از هاله های تصویری وی درباره ی واژه ی «فتنه»و«غم» است.

موضوع مشبه به در تشبیه عناصر غیر انتزاعی اغلب شامل: طبیعت، اشیاء، عناصر دینی، ملی، جانوران و در سطح محدودتری موارد مختلف می باشند در این میان طبیعت و صبغه های طبیعی بیشتر توجه شاعر را به خود جلب کرده سپس اشیاء بالاترین بسامد را به خود اختصاص داده اند که به سه گروه رزمی( شمشیر، تیغ و … ) و بزمی( شراب، چوگان و … )و نیز اشیایی که در پیرامون و محیط شاعر بوده( رسته، قبا، الماس، نمک و … ) تقسیم می گردند.

توجه به اشیاء پیرامونی از ویژگیهای بارز و آشکار شعر سبک هندی می باشد. در اغلب این موارد عناصر مجرّد و تنازعی به اشیاء مانند می شدند؛ گاهی موضوع مشبه به جانوران است که بیشتر مرغ و پرندگان می باشد و در اغلب موارد، شاعر قریحه ی شاعری خود به مرغ مانند می کند.

« دستان زنی و بال فشانی که دلگشاست                    از کبک طالع من و زاغ کمان مخواه» (همان، 343).

همت به طاووس تشبیه شده :

« طاووس همتی، سرِ منقار تیزکن                           یعنی که بال و پر بکن و سایبان مخواه» (همان، 342).

گاهی مشبه به از صبغه ی دینی و ملّی برخوردار است و از این میان صبغه ی دینی نسبت به ملّی بسامد بالاتری دارد و این ناشی از شرایط زمان دوره ی صفویه و نیز گرایش شاعر به عرفان و تصوف مایه می گیرد و از بین عناصر دینی، یوسف، سلیمان، یعقوب، کعبه، مسیح، خضر، موسی، بیت الحرام، جبرئیل، عرش، محراب، کوثر، طور، طوبی، ناقوس، دیر، زنّار و کعبه در تصاویر او دیده می شود و عناصر ملّی تا حدودی که در توان شاعر بوده؛ آمده است:

« یوسفِ نفس مرا زآسیب اخوان دوردار                  کین حسودانِ مروّت سوز با این بیگناه» ( همان، 340).

« به برقعِ مه کنعان که بود حسن آباد                    به حجله گاهِ زلیخا که بود یوسف زار» (همان، 135).

« تقدیر به یک ناقه نشایند دو محمل                     سلمای حدوث تو و لیلای قِدم را» (همان، 14).

« ز نقشِ مانی دانش نگشت خامه ی صنع               ازان نیافت نشانش کسی چو نقش زیاد» (همان، 60).

« همچو سیمرغ آسمان هر روز                             برزمین بیضه ی زر اندازد» (همان، 67).

«آن مایه دشمنی که به علمست جهل را                  ای کعبه وجود تو دارالامان علم »(همان ،243)

یکی از شگردهای عرفی در تشبیه، آوردن صنعت زیبای مراعات النظیر است که آوردن معانی متناسب در سخن را گویند:« که ممکن است با مشبه یا مشبه به یا وجه شبه و یا هر دو و یا هر سه آورده شود مراعات نظیر یکی دیگر از صناعات بدیعی است که اگر با تشبیه همراه باشد، باعث زیبایی و آرایش تشبیه خواهد شد و تشبیه را از نارسایی و ابتذال دور نگه می دارد»(فرشید ورد، 1382: 479).

این کار او باعث شد تا کلامش دلنشین و از سلامت و جزالت خاصی برخوردار گردد. هماهنگی و تناسبی که این هنر بدیعی در تصاویر شعری او خلق کرد؛ در ابیات زیر به خوبی آشکار است.

« دلم چو رنگ زلیخا شکسته در خلوت                  غمم چو تهمت یوسف دویده در بازار» (همان، 120).

« بزمگاه تو حجله ی یوسف                               رزمگاه تو شانه ضحاک» (همان، 206).

« گل اندیشه من سحر غلط معجزه رنگ                 بلبل نطق مان الهم غلط وحی سرای» (همان، 398).

« هر سر مویش اگر باز شکافی بخرد                     سومناتی است که چیده درو لات و هیل« (همان، 930).

از شاخصه های دیگر تشبیهات این شاعر، تزاحم تصویر و تشبیه یا تشبیهات تو در تو و فشرده است که در قصاید او فراوان دیده      می شود. این نوع تصاویر نه تنها صعوبت سخن و شعر نیست بلکه سبب عذوبت آن می شود.

« بره ای از آهوان مرتع جاهت حمل                 ترّه ای از سرخ بیدِ روضه ی قهرت، شهاب »(همان،31)

علاوه بر تشبیهات اضافی، برج حمل به بره آهوی مرتع جاه ممدوح تشبیه شده است و شهاب مانند تره ای از موهای سرخ باغ قهر ممدوح است.

« به میدان محبت گوی خورشید ار بیندازی          کسوف جاودان یابد زسیلی های چوگانش» (همان، 191).

در این بیت علاوه بر تزاحم تصویر، بین کلمات میدان گوی، چوگان آرایه تناسب است.

اسلوب معادله و تمثیل موضوعی است که عرفی بر خلاف دیگر شاعران هندی، کمتر به آن پرداخته و بیشتر با زبان اضافی و ترکیبی تصویر سازی کرده است. از نمونه های اسلوب معادله او :

«به عهد حکم تو امر قضا چنان منسوخ             به آستین هدایت غبار غفلت دور »(همان ،107)

یا :

«عزم طواف کعبه زکویش چنان بود                  چو دست جود تو از وصل آستین مهجور»  (همان،117)

یکی از عناصری که سخن گوینده به واسطه آن در ذهن مخاطب بسیار موثر واقع می شود، استعاره است. بنابراین اگر تشبیه و استعاره دامی برای تسخیر ذهن شنونده تلقی گردد، دام استعاره نسبت به حلقه های تشبیه محکم تر و تنگ تر و باریک تر می باشد. استعاره در قصاید عرفی با خیال انگیزی خاصی همراه است. از این رویکرد از شاخصه های دیگر سبکی قصاید عرفی است.

همانطور که تشبیهات او بیشتر به صورت فشرده است این فشردگی در استعاره های او هم دیده می شود به خصوص در دو صورت استعاره های اسمی و استعاره های فعلی جلوه گر می شود.

– استعاره های اسمی:

یکی از ویژگی های سبکی شعر عرفی که اصلی ترین عامل ایجاد غموض و ابهام در شعر اوست و این ویژگی در قصاید او بیشتر جلوه گر است . اینکه برخی تذکره نویسان به جهت خصلت تجریدی و انتزاعی تصاویر عرفی و غموضی ناشی از آن ، او را «مخترع طرز تازه » خوانده اند  بیشتر به قصاید او نظر داشته اند .استعاره های فعلی او بیشتر در غزل بروز یافته و استعاره های اسمی در قصیده  ، یعنی چشمگیرترین شاخصه ی سبکی او در غزل  «استعاره ی فعلی » است و«استعاره ی اسمی » در غزل او کمرنگ تر واقع شده است و در قصیده های او«استعاره ی اسمی» شاخصه  اصلی و در «استعاره فعلی» فرعی و ثانوی هستند به عنوان مثال:

«باخیال همتت آرایش افروز هوس                             در دیار کامرانی جعد فرصت نشکند »(همان،95)

«ای خیال غمزه ات نشتر شکن در چشم خواب             وی به فتوای لبت غسل تبسم در شراب»(همان،44)

«گر نسیم باغ خلقت منتشر گردد ، شود                     عطسه از مغز یبوست چشمه انگیزگلاب »(همان،31)

«می فشاند بر لبم خون مراد                                    عطسه ای کز مغز حرمان می زنم»(همان،261)

می بینیم که اساس تمام ابیات ، استعاره های اسمی انتراعی است ،استعاره هایی غامضی و فاقد دلالت معنایی روشن مثل : «جعد فرصت شکستن آرایش افروز هوس »،«به فتوی لب ، غسل تبسم در شراب»(دادن )،«عطسه از مغز یبوست چشمه انگیز گلاب »،«عطسه از مغز حرمان زدن » که در غزل های عرفی اصلاً نمونه ندارد وتنها بعد از او و احتمالاً تحت تأثیر قصاید وی در غزل ظهوری و طالب و دیگر شعرای استعاره گرا کاربرد یافته است .

منیر لاهوری که در کتاب کارنامه شصت بیت از چهار شاعر تازه گوی سبک هندی (عرفی شیرازی ، طالب آملی  ، ظهوری ترشیزی و زلالی خوانساری ) را نقد کرده ، این دسته از استعاره های غریب عرفی را نازیبا می خواند ، مانند : «زلف صبا ، غبار دامن آوازه ، گوش بلاد ، استخوان علم ،دهن بحث ، کمر درس »( لاهوری،1359: 12-9) که این استعاره ها در قصاید او آمده است نه غزل ها.  بی جهت نیست وقتی در قرن یازدهم و دوازدهم افراط در « خیال بندی» از رهگذر خلق استعاره های تجریدی گسترش می یابد و شاعران درعین ایجاز و فشردگی از طریق آفرینش ترکیب های استعاره ی شیفته ی خیال آفرینی های دور از ذهن می شوند ، قصاید عرفی را بر غزل هایش ترجیح می دهند . صاحب «بهارستان سخن » در باب او چنین قضاوت کرده است : «مولانا عرفی را به غزلیات چندان توجه نبود ، بنابراین غزل وی دلنشین نیست ، مگر به ندرت ، برخی ابیات برجسته ناخن به دل نمی زند »(خوافی ، 42:1958 ) در حالی که عرفی به گواهی این اشعار :

«قصیده نظم هوس پیشگان بود عرفی                 تو از قبیله ی عشقی وظیفه ات غزل است »(عرفی شیرازی، ج1، 290:1378)

«غزل سراشد و پا بر قصیده زد عرفی (همان،373) خود را غزل سرا می دانسته است تا قصیده گوی .

به طور کلی ، کثرت کاربرد استعاره های اسمی –نسبت به شعرای پیشین مثل نظیری و بابا فغانی – و ایجاد زمینه شکل گیری استعاره های اسمی تجرید ی از شاخصه های برجسته و اصلی سبک شعر عرفی است. در اینجا نمونه هایی از استعاره های اسمی او آورده می شود :

آغوش مشیت (2/20) ، دامن بلا (2/25) ، دست اجل (2/25 ) ، پای خزان (2/27) ، گلوی جگرم ( 2/27) ، لب گنج (2/37) ، راکب امید (2/40) ، سمند آسمان (2/28 ) ، دهان آفتاب (2/28 ) ، گریبان مراد (2/45) ، جیب صبرم (2/45) ، لب خمیازه (2/45 ) ، سفینه ی ظفر ( 2/90) ، دل حجر (2/90) ، دامن حرص (2/93) ، جیب رضا (2/99) ، مخلب زمانه (2/103) ، منقار روزگار ( 2/103) ، پای روزگار (2/103) ، چهره ی شب دیجور (2/111) ، سمند صبا ، کمیت دبور ، طویله ی غرمش (2/116) ، زمزمه ی صدق ، خون فتنه (2/237) ، دهان سؤال (2/237) ، بوسه ی لب غنچه ( 2/233) ، چهره ی دعا (2/333) و…

استعاره های اسمی وقتی مکرر و در بیت متراکم می شوند ایجاد غموض و پیچیدگی می کنند و درجو مه گرفته و اثیری ، معنی در پس هاله ی تجدید و انتزاع پنهان می گردد و فهم شعر دشوار می شود . شاید هنوز فهم چنین استعاره هایی دشوار نباشد :

« نوید نگاهی که دلجوی ماست                                که صد دشنه در آستین صداست 

پیامی که امید را زنده کرد                                       که تابوت یأسم به دوش فناست »(همان،ج2، 51)

اما وقتی از ترکیب استعاره های  تجریدی شبکه ی تازه ای از کلمات پدید آمد که با منطق عادی سخن در زنجیره ی کلام فرسنگها فاصله گرفت و منطق دلالی سخن فروریخت دیگر باید « شعر گفت و معنی از خدا طلبید »(لاهوری ،13:1359) و به قول منیر  لاهوری « چنین سخنان رنگین گفتن جز با ریختن خون معنی ممکن نیست » (شفیعی کدکنی ،61:1385) که نمونه های این گونه استعاره های تجدیدی در آغاز این مبحث آمد . برای روشن شدن بیشتر یک نمونه دیگر می آید .

«هر عطسه که از مغز کمان تو گشاید                          ریزد به گریبان بقا خون حرم را »(عرفی شیرازی،ج2، 20:1387)

-استعاره های فعلی :

شعرای سبک هندی که عموماً در پی غافلگیر کردن خواننده و ایجاد شگفتی در او از طریق خلق موقعیت تازه و عادت گریزند ، برای دستیابی بدان از شگردهای فراوانی بهره می جویند . عرفی قبل و بیش از همه با «هنجار گریزی معنایی » و گذر از معنی متعارف و قاموسی افعال و کشف رابطه تازه از کلمات در محور همنشینی  کلام به خلق موقعیت تازه دست یازیده است . استعاره های فعلی بسامد چشمگیری در شعر عرفی دارد . این عنصر به مو جب «رستاخیز کلمات »و «حشر معانی» تازه و ایجاد  برجستگی در زبان سبب عطف توجه خواننده و ایجاد لذت در او می شود :

«زچشمم آب حسرت می تراود                               زهر مویم شکایت می تراود   

 چنان در دل خلد گاه نمازم                                   که کفرم از عبادت می تراود…

  بگو تیغ از چه شربت آب دادی                            که از هر زخم لذت می تراود 

  حذر کن زین دعای آتش آلود                            کزین  چشمه اجابت می تراود»(همان، ج1،  552)

استعاره در فعل همواره در بافت ساده به کار گرفته نمی شود و گاه در اثر همنشینی با دیگر عناصر شعری چون پارادوکس ، حسامیزی و بخصوص استعاره های اسمی موجب نوعی ابهام در شعر می شوم :

«کسی که برق محبت در او زند آتش                    ز تاب سایه ی او آفتاب می سوزد 

ز روی گرم وفا باز می جهد برقی                        که در عنان صبوری شتاب می سوزد »(همان،614)

«یا سمین را خنده بر لب سوزد از فریاد من »(همان،793)

«جز به صاف معصیت پرهیز عصمت  نشکند »(همان،ج2، 95)

این ویژگی با توجه به مثال های که آمد به جز مثال آخر که از قصیده بود ، در غزلهای عرفی نمود فراوان دارد ، در قصاید عرفی با توجه به اینکه بسامد استعاره های اسمی بیشتر از استعاره های فعلی است ، اما استعاره های  فعلی خوبی می توان در میان قصاید یافت که در نوع خود بی سابقه می باشند .

نمونه هایی دیگر :

فشاندن : دود دل فشاندن (2/45) ، بر دلم  خون مراد فشاندن (2/267) ، الماس فشاندن (2/333) ، فتنه فشاندن (2/338) ، گوهر صحت فشاندن (2/363) ، گرد فتور فشاندن (2/379) ، دامان فشاندن ( 2/410)

فشردن : مژگان فشردن (2/322) ، صد آفتاب فشردن ( 2/330) ، پای صبر فشردن ( 2/54)

جوشیدن : آفتابش جوشد ( 2/43) ، شراب جوشید ( 2/45) ، زهر جوشید (2/318،186) ، ضمیر جوشید(2/256)

ریختن : حسد ریختن ( 2/33) ، چشمه ی خون ریختن ( 2/186) ، عشوه ریختن ( 2/233) ، پر ذره ریختن (2/347)، بهار عشوه ریختن (2/378) ، درد و داغ زیختن (2/186) ، چشمه ی خون ریختن (2/186)

شکستن : رنگ شکستن (2/95،63) ، ناموس شکستن ، حلاوت شکستن ، فرصت شکستن (2/95) ، صد فوج معانی در هم شکستن (2/294) ، مرغ دعا شکستن (2/231) ، نور نگاه شکستن (2/356) ، رنگ زلیخا شکستن (2/364) ، به مژگان شکستن (2/53)

تراویدن : کرشمه تراویدن (2/135)

چکاندن : فولاد چکاندن (2/65) ، زناله خون چکاندن (2/233)

افکندن : زاغ ظلمت افکندن (2/271) ، سرعت اندیشه افکندن (2/271)

باریدن :  نور باریدن (2/45)

لبریز گردیدن : از اثر لبریز گردیدن (2/45)

لبریز کردن : دامان لبریز کردن (2/329 )

زائیدن : خنده زائیدن (2/294)

لغزیدن : پای هوش لغزیدن (2/291)

سوختن : آب هوس سوختن ( 2/312)

رقصیدن : بوسه می رقصد (2/355)

بردن : بوسه به تاراج بردن ( 2/397)

روئیدن : دامن موج روئیدن (2/355)

سودن : مردمک سودن (2/402)

شاید بتوان جسته گریخته در برخی از غزل های مولانا و حتی مثلاً در قصیده ی با ردیف «افشانده اند»خاقانی     نمونه هایی ازاستعاره های فعلی دید اما نه گستردگی و بسامد استعاره های فعلی عرفی را دارند و نه هرگز خصلتی سبک سازانه  یافته اند . بلکه نمونه های پراکنده اند که گاه گاه روی نموده اند .

تشخیص در شعر عرفی از دیگر عناصر، خیال انگیز تر و پرکاربردتر می باشد؛ این نشان دهنده آنست که تصویر در غزل او پویا و از حرکت و حیات برخوردار است از نظر عرفی« فنا در ترکتاز انقراض مطلق رود» 0همان، 36) و «بقا از کارگاه انقلاب رونق می برد»(همان) «زمانه مرغ دلِ دشمن ممدوح کباب می کند» (همان، 39) «ناکامی لشگرکشی می کند» (همان، 250) «شعله ی آه بر دماغ عرش دود ریختن» (همان، 45) «امید چشم دارد و مست تماشا می شود» (همان، 137).

در این نوع تصاویر همچون تصاویر تشبیهی و استعاری، مفاهیم انتزاعی و مجرد از اهمیت برخوردارند.

ناکامی، امید، آه، بقا، فنا از احساسات و ویژگی های انسانی برخوردار می شوند این احساسات واقعی اند اما وقتی شاعر به مفاهیم مجرد و انتزاعی، خصوصیت انسانی می بخشد. در واقع به آن جنبه ی فرا واقعی داده است به جرأت می توان گفت: 90 0/0 عنصر زیبایی سخن را در قصاید عرفی تشخیص تشکیل می دهد چرا که مقوله تشخیص به شعر پویایی و تحرک و حیات می بخشد تشخیص در قصاید عرفی به صورت اضافی( فشرده و غیر اسنادی) و یا به صورت غیر اضافی( نیمه فشرده یا اسنادی) می باشد تشخیص به صورت اضافی و فشرده از بسامد بالاتر برخوردار است که یک سوی آن انسان و سوی دیگر تصویر اضافی را مفهوم انتزاعی شکل می دهد که به نمونه های آن در حوزه ی استعاره های اسمی و فعلی اشاره شد.

-تشخیص:

تشخیص به صورت اسنادی و نیمه فشرده گاهی در حد یک جمله و گاه در حد یک بیت می باشد.

«ماهتاب از شوق پابوست دل خود می خورد                     تا زمهر نقره خنگت آورد زرین رکاب» (همان، 32).

شاعر ماهتاب را در ضمیر و نهان خود به صورت به زرگری تشبیه می کند در تلاش است که زین نقره خنگ که استعاره از اسب پادشاه است به زین طلا تبدیل کند در واقع در این بیت به ماه که یک مفهوم ذهنی و انتزاعی است ویژگی انسانی بخشید، و یک مفهوم در قالب تابلوی نقاشی زیبا در برابر دید خواننده فراگرفته است. این نوع تشخیص از بالاترین فراوانی در قصاید عرفی برخوردار است نمونه های بکر و نادری چون:

انعام تو بر دوخته چشم و دهن آز (همان، 131)، دریوزه کردن آسمان (306)، هر دم شکست خوردن آشوب حسن (307)، نشان پا جستن توسط آوارگی(137)، مرگ بر اثر خود رفتن زبیماری

« هوای شهر محبت چنان مرض خیز ست                   که مرگ براثر خودرود زبیماری» (همان، 362).

-مجاز:

کاربرد اسناد مجازی در قالب جملات انشایی نیز سبب گردیده تا عرفی یکی از شیواترین و بلیغ ترین تصاویر خیالی را در قالب خطابه های شاعرانه نشان دهد. وی با مورد خطاب قرار دادن عناصر انتزاعی، طبیعی و اشیاء به آن ها جان می بخشد و برای آن ها حیات، شعور و در یک قابل می شود و از این طریق احساسات و عواطف خویش را به تصویر شاعرانه می کشد. در خطاب طالع خود می گوید:

« رحمی ای طالع بروی شاهد امید ما                    مّشتِ خس تا کی فشانی، برفشان یکبار گل» (همان، 220).

یا دل خود را چنین خطاب می کند:

« دلا زمصحفِ تسلیم برگشودم فال                      بیار مطهره ی ترک و نسخه ی اعمال» ( همان، 233).

به غم گوید:

« رفتم ای غم زدرِ عمر و شتابان رفتم                   هان شتاب، ارطلبی هست زمن، هان رفتم

مشتاب ای غم دنیا که به گردم نرسی                   بکن از دور و داعم که شتابان رفتم» (همان، 273).

به اجل می گوید:

« از بس که رخنه هاست در این سینه ای اجل       ره تا ابد به جان نبرد غم که آشناست» ( همان، 51).

این نوع خطاب های شاعرانه همراه با تصویر از خصلت های سبکی اوست که عناصر مجردی مثل فلک، طبع شعری خود، غم، بخت عمر، اجل عمر خود را مود خطاب قرار می دهد.

-کنایه:

از دیگر عناصر تصویر ساز در قصاید او کنایه است. آنچه قدما در تعریف و مقاصد کنایه گفته اند هدف عرفی نبوده، مهم ترین دلیل کاربرد کنایه توسط عرفی فقط برای بیان هنری افکار و احساسات او بوده است زیرا از این طریق خواننده یا شنونده را به تلاش و فعالیت وادار می کند؛ به گونه ای که رسیدن به معنای مقصود برای خواننده ایجاد لذت می کند.

در اشعار عرفی کنایه از فعل بیشترین بسامد را دارد ولی این نوع کنایه از خلاقیت برخوردار نیست و معمولاً از کنایاتی بهره برده که در منابع پیشینیان و معاصر او و یا در افواه مردمان رواج داشت. این نوع تصویر از نظر میزان کاربرد بعد از تشبیه و استعاره قرار می گیرد. کنایه از فعل را می توان در نمونه های زیر دید: طرف کلاه شکستن( همان، 316)، کیسه بردوختن (همان، 381)، خون به دل کردن (همان، 316)، بسمل افتادن (همان، 174)، دهان درج آسا گشون کنایه «از سخن خوب و شیرین گفتن» در این بیت:

« شهی که گر بگشاید دهان درج آسا                    لب عطارد گوهر فشان شود شیرین» (همان، 316).

دل به جوش آوردن: کنایه از هیجان و شوق بسیار داشتن

« دمی که شوق لب او دلم به جوش آرد               زناله ام دهن آسمان تو شیرین» ( همان، 315).

-پارادوکس:

پارادوکس از عناصر دیگر تصویرساز است که به صورت ترکیبی و بیانی در قصاید عرفی بروز کرده است. در پارادوکس های ترکیبی دو سوی نقیض به یکدیگر اضافه می شوند و تعدادشان بسیار اندک است مانند:

آیت یأس، گلخن امید، قناعت عیاش، گلشن حسرت، هزل آباد، چشمه های زهر، ستم مدح، شهدِ ملامت و ذوقِ ستم از این نوع می باشد.

« حبّذا ای نو بهارعجز کز تأثیر تو                             معصیت را می دهد آمرزش از طرف کلاه» ( همان، 336).

«تو سرما دیده ای، بر شعله می تازی زخاکستر             ببینی حُسن خاکستر چو روشنگران بینی» ( همان، 373).

پارادوکس های که در قصاید عرفی وجود دارند اغلب از نوع بیان پارادوکسی اند که در آن دو سوی نقیض به یکدیگر اسناد داده می شوند.

« من آن دریای پرآشوبم از تأثیر خاصیت                   که تسکین است موج انگیز و آرام است طوفانش» ( همان، 192). 

«زهی زعدل تو دیرینه شهرکون و فساد                      چو دار ملک محبت زِظلم غم معمور» ( همان، 117).

نمونه های دیگر چون: نشان از بی نشان یافتن (371).

مکان در لامکان یافتن (371)  ازمی ناچکیده لبریز بودن صراحی(251) به زبان خندید، از گلو گرید(323) خنده تا فرق و گریه تا دامن(323) آب هوس سوختن(312) کسی بودن بی کسی(176).

ملاقی آغاز انتهای شمار در بیت زیر:

«برنگ دایره در حصر جود او هر دم                        شود ملاقی آغاز انتهای شمار» (همان، 128).

« مایه ی زشتی ما بیشتر از حُسن پر است               این نشیب است فرو مایه تر از چند فراز» (همان، 168).

در مجموع این عنصر خیال در قصاید عرفی بسامد بالایی ندارد زیرا عرفی در سبک هندی در شمار آغازین است امّا همان تعدادی که به چشم می آیند قابل تعمق و توجه است.

حسامیزی:

از دیگر نشانه های سبکی شعر هندی حسامیزی است. عرفی در ابتدای سبک هندی قرار دارد و به تبع استفاده او از صور خیال نسبت به شعرای بعد از خود کمتر است؛ بنابراین بسامد این نوع صور خیال در سبک عرفی بسیار بالا نیست و معمولاً از دو شیوه حسامیزی بهره گرفته است.

الف) مواردی از حسامیزی که احتیاجات بیانی یک حس ظاهری به حس ظاهری دیگر نسبت داده شده است؛ شیرین کلام، خنده تلخ.

« بیا، به گریه تلخم بزن شکر خندی               که اشک بر مژه سیل ران شود شیرین» (همان، 316).

بوی تلخ:

« از بوی تلخ سوخت دماغ امید و یأس                   زهری که در پیاله ی ما کرد روزگار» ( همان، 98)

مشک سخن شاه دمِ استشمام:

« زانکه از مشک سخن شاه دمِ استشمام                حالتِ جُمله کند منکشف از لطف عمیم» ( همان، 248).

ب) مواردی که احتیاجات بیانی یک حس ظاهری به موارد ذهنی و مجرد نسبت داده می شود مفاهیم انتزاعی و ذهنی یکی از مشغله های شاعر می باشد وی از طریق حسامیزی و آوردن احتیاجات بیانی یک حس ظاهری به همراه موارد انتزاعی و ذهنی، بار دیگر و به شکلی دیگر آن ها را به تصویر می کشد و قابل درک و محسوس می نماید.

حلاوت نام:

« زهی حلاوت نامت که وقت بیهوشی                      چو در خیال درآید زبان شود شیرین» ( همان، 317).

– رنگ و بوی هوس:

« حسودِ جاه تو صدره ز رنگ و بوی هوس                بدستیاری امیّد بست نقش مراد» ( همان، 60).

– بوی محبت عطسه ریز:

« دماغِ آن کی از بوی محبت عطسه ریز آید             که می سوزند عودِ عافیت در زیر دامانش» ( همان، 187).

 

نتیجه گیری:

عرفی شیرازی ، شاعری نازک اندیشی و خیال پرداز در قرن دهم هجری است که توانسته به شیوه ای خاص و خلاقانه ، مفاهیم ومضامین ابتکاری خود را در قالبی تازه و با استفاده ی گسترده از صور خیال و صنایع ادبی ، به مخاطبان شعرش عرضه کند .

عرفی در بهره گیری از عناصر زیبایی آفرینی، توانایی بی نظیری داشته است و در قصاید خود از تصاویری چون: تشبیه، استعاره، کنایه، مجاز، پارادوکس و حسامیزی بهره برده است.

در خصوص تشبیهات بیشتر از تشبیهات فشرده و بلیغ اضافی بهره گرفته است که این ویژگی از نشانه های سبکی شعر اوست. این نوع تصاویر بیشتر از نوع انتزاعی و عقلی به حسی است. تشبیه مرکب در شعر عرفی به ندرت دیده می شود و چند مورد از این تصاویر به کار رفته از زیبایی و تازگی خاصی برخوردار است. در قصاید عرفی تشبیهات از نظر ساختار از تنوع برخوردارند. در این میان تشبیهات مضمر و تفضیلی معروف بوده و از نظر نازک خیالی و دقایق ظریف و بدیع، قابل تأمل می باشد. چگونگی بهره بردن از تشبیهات مضمر یکی از راه ها و نشانه های تازگویی عرفی می باشد و دو رکن اصلی تشبیه یعنی مشیه و مشبه به در قصاید او از نظر موضوعی فرق دارند موضوع مشبه اغلب خود شاعر، معشوق و مفاهیم انتزاعی و عقلی همچون غم، فتنه، شوق بارها به کار رفته است. از طرفی موضوع مشبه به، عناصر غیر انتزاعی و اغلب شامل طبیعت، اشیاء و عناصر دینی، ملی و جانوران می باشد. در این میان طبیعت و اشیاء بیشتر به چشم می آید و اشیاء بیشتر از صبغه های رزمی و بزمی برخوردار است و گاهی مشبه به از صبغه دینی و قرآنی چون: یوسف، سلیمان، کعبه، بیت الحرام و …. و گاهی از صبغه های ملی چون: سیمرغ،مانی ، جم، فرهاد، بیستون می باشد. آوردن صنعت    مراعات نظیر یا تشبیه از دیگر نشانه های تصویر سازی اوست. تشبیهات تو در تو و فشرده، سبب تزاحم تصویر در قصاید اوست که به صورت فراوان دیده می شود.

استعاره از عناصر مهم تصویری و یکی از شاخصه های سبکی قصاید اوست که با خیال انگیزی خاصی همراه است. حوزه ی استعاره به استعاره اسمی و فعلی خلاصه می شود او در غزل بیشتر متمایل به استعاره های فعلی است و در قصاید متمایل به استعاره های اسمی. در حالیکه شعرای سبک هندی پس از او استعاره های اسمی انتزاعی و تجریدی را بیش از استعاره در فعل به کار گرفتند. استعاره فعلی در قصاید او بعد از استعاره های اسمی بیشتر به کار گرفته شده است. این نوع عنصر تصویر سازی بیشتر به صورت ردیف و یا در داخل ابیات اتفاق افتاده است.

اکثر تشخیص های او که از رهگذر اسناد مجازی ساخته می شوند از وضوح نسبی برخوردارند و هرگز غموض و پیچیدگی ندارند و کمتر می توان تشخیص های تجریدی و غامض و پیچیده در شعر او یافت .تشخیص به صورت اضافی و یا غیر اضافی است و به صورت اضافی از بسامد بالاتر نسبت به نوع دیگر برخوردار است. عنصر قالب در ساختار تشخیص در قصاید او مفاهیم انتزاعی و تجریدی است و این نوع مفاهیم به تفکرات عرفی بیشتر دامن می زند.کنایه و مجاز موسل در قصاید او به کار رفته اما از تازگی و خلاقیت برخوردار نیستند بلکه تقلیدی و تکراری می باشند.

از میان کنایات، کنایه فعل بیشترین نوع کاربر دارد. از دیگر عناصر تصویرساز کاربرد پارادوکس است که نسبت به دیگر عناصر کمتر کاربرد دارد و بیشتر به صورت بیان پارادوکس یا پارادوکس اسنادی به کار رفته و کمتر به صورت پارادوکس های ترکیبی می باشد.

استفاده از حسامیزی از دیگر ویژگی های تصویری قصاید اوست این نوع تصویر نیز چون پارادوکس نسبت به عناصر دیگر کمتر به کار رفته و به دو شکل می باشد: 1- مواردی که یک حس ظاهری به حس ظاهری دیگر نسبت داده می شود؛ مانند خنده ی تلخ 2- مواردی که یک حس ظاهری به موارد ذهنی و مجرد نسبت داده می شوند؛ مثل بوی هوس.

یکی از امهات قصاید زبان و ادب فارسی، قصیده ی «ترجمه الشوق» در منقبت امیرالمومنین علی (ع) عرفی شیرازی است که بسیاری از معاصران خود شاعر و شاعران دوره ی بازگشت ازین قصیده تقلید قرار داده اند . بررسی ویژگیهای سبکی این قصیده به عنوان موضوع تحقیق به محققان پیشنهاد می گردد.

-منابع و مآخذ:   

1- پورنامداریان، تقی ،(1381)، سفر در مه ،تهران:انتشارات نگاه.

2- تجلیل ،جلیل ،1378،شرح درد اشتیاق (مجموعه مقالات )،تهران ،سروش.

3- شفیعی کدکنی ،محمد رضا، 1378،صور خیال در شعر فارسی ، تهران ، آگاه .

4-________________،1382، ادبیات فارسی از عصر جامی تا روزگار ما،ترجمه: حجت اللّه اصیل،تهران، نی.

5-________________، 1385، شاعری در هجوم منقدان، تهران،سروش.

6- نعمانی، شبلی، 1368، شعرالعجم یا تاریخ شعرا و ادبیات ایران(ج3و 4)، ترجمه ی سید محمد تقی فخر داعی گیلانی، تهران، دنیای کتاب.

7- عرفی شیرازی، جمال الدین محمد، 1378، دیوان(3جلد)، به کوشش محمدولی الحق انصاری، تهران، دانشگاه.

8-فتوحی ، محمود،1386،بلاغت تصویر،تهران،سخن.

9-فرشیدورد،خسرو،1382،درباره ادبیات و نقد ادبی،(ج2) ،تهران،امیرکبیر.

10- لاهوری، منیر، 1359، کارنامه، تصحیح و مقدمه دکتر محمد اکرم اکرام، تهران، مرکز تحقیقات فارسی ایران و پاکستان.

 

[1] . کارشناسی ارشد ،زبان و ادبیات فارسی ، مدرس دانشکده الغدیر زنجان.

  • برچسب ها:
ارسال نظر

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.