مقاله: بررسی برخی از جلوه‌های زبان و فرهنگ عامّه در شعر بیدل

مقاله: بررسی برخی از جلوه‌های زبان و فرهنگ عامّه در شعر بیدل

مقاله ای که در ادامه این مطلب آمده است ؛ یکی از مقالات برگزیده در چهارمین کنگره بین المللی عرس بیدل است که در این کنگره ارائه شده است.

بررسی برخی از جلوه‌های زبان و فرهنگ عامّه در شعر بیدل

خلیل‌الله افضلی

 دکتری ادبیات فارسی دانشگاه فردوسی

چکیده

فرهنگ عامّه یا فولکلور یکی از ویژگی‌های سبک هندی و شعر میرزا عبدالقادر بیدل دهلوی(1054-133ق.)است. این چکاد سبک هندی، به دلایل مختلف از جمله دیریاب بودن کلام، تا کنون در ایران کمتر شناخته شده است، به نظر می‌رسد که تجلّی گسترده‌ی فرهنگ عامّه‌ی هندوستان در شعر بیدل در این ناشناختگی و دیریابی بدون تأثیر نبوده است. در این پژوهش، به دسته‌بندی و معرّفی برخی از جلوه‌های فرهنگ عامّه در شعر ابوالمعانی بیدل پرداخته و دلایل پیچیدگی شعرش را از این جهت مورد بررسی قرار داده‌ایم، تا خواننده‌‌ی او گامی به شناخت واقعی این شاعر ارجمند، نزدیک‌تر شود.

واژه‌های کلیدی: بیدل، فرهنگ عامّه، جلوه‌های زبانی، جلوه‌های غیر زبانی، رسوم هندی.

مقدّمه

با نگاهی ساده به شعر فارسی سبک‌ خراسانی و تا حدودی عراقی به آسانی می‌توان دریافت که شاعران  این دو سبک، کمتر جلوه‌های زبان و فرهنگ عوام را در آثار خویش جواز حضور داده‌اند یا دست کم این ویژ‌گی در زمره‌ی پسندهای ادبی روزگارشان نبوده است. این امر دلایلی داشت، که یکی از عمده‌ترین آن‌ها شرایط مخاطبان شعر فارسی بود که به ویژه در سبک خراسانی، عمدتاً از طبقات بالا و مرفّه و برخوردار جامعه بودند، از زمانی که عامّه‌ی مردم نیز توانستند زبان و احساس خویش را در قالب آثار ادبی بریزند، پسند مخاطبان شعر تغییر کرد. در واقع این شاعران سبک هندی بودند که به دلایل تاریخی از ورود دانش و فرهنگ مردم در شعر خویش بیش‌تر استقبال کردند و بسیاری از آن‌ها نیز خود از همین طبقات بودند. دنیایی از لغات و مصطلحات عامّه بدین ترتیب وارد زبان شعر گردید و مردم خود را در شعر شاعران پیدا کردند، زمانی که شاعران دست به این اقدام زدند، وضعیّت ادبیات فارسی از نگاه خواص چندان مطلوب نبود، در واقع شاعران به مدد این شگرد و دیگر فنون، توانستند نوعی غایت و هدف برای شعر پارسی در این دوره پدید آورند.

یکی از شاعران این مکتب، که به درستی از عهده‌ی این مهم بدر آمد ابوالمعانی میرزا عبدالقادر بیدل دهلوی(1054-1133ق) بود. وی به گواهی آثارش از آن دسته شاعرانی است که از زبان و فرهنگ عامّه بهره‌ی فراوانی برده است. ممکن است این ویژگی در کنار نازک‌خیالی‌ها و استعارات پیچیده و تشبیهات دور از ذهن، فضای شعر این شاعر را جذابیت بیش‌تر بخشد، هر چند که شاید کار را برای مخاطبان بیرون از آن حوزه‌ی فرهنگی قدری دشوار کرده باشد، به هر روی عدم اطّلاع از فرهنگ عامه، مخاطب شعر بیدل را اغلب به حیرانی دچار می‌کند از این روی، بررسی این موضوع ضرورت پیدا می‌کند و در نهایت می‌تواند به لحاظ پژوهش‌های مردم‌شناختی هم مفید واقع گردد، بگذریم از این که فهم و درک کلام او را هم آسان‌تر می‌کند، بدون شک جست‌وجوهایی از این دست می‌تواند به حفظ حجم وسیعی از تعبیرات وکنایات و آداب و رسوم عامّه در بخش‌هایی از قلمرو زبان فارسی کمک زیادی کند.

با آن‌که در خصوص توصیف فرهنگ عامّه در شعر بیدل به ویژه در افغانستان تلاش‌هایی صورت گرفته(پژمان، 1364: 109-115؛ 1365: 395-401 و حبیب، 2005م: یک تا هفده) اما کمتر به صورت منظم مؤفق به  گردآوری و دسته‌بندی مواد این فرهنگ شده اند، در این پژوهش به دسته‌بندی و تحلیل برخی از جلوه‌های فرهنگ عامّه در شعر این شاعر در دو شاخه‌ی کلّی جلوه‌های زبانی و غیر زبانی با تأکید بر جنبه‌های مادّی و غیر مادّی پرداخته‌ایم.

الف- جلوه‌های زبانی:

کنایات و ضرب المثل‌ها:

شعر بیدل مملو از کنایه است و جالب آن که بسیاری از این کنایات امروزه در بخشی از جغرافیای فرهنگی زبان فارسی هنوز هم با همان شکل و همان معنی تاریخی روایی دارد، بنا بر این درک شعر او از این جهت برای خواننده مشکل ایجاد نمی‌کند اما در بخش‌هایی دیگر به دلیل وجود مثل‌ها و کنایات خاص بدون مراجعه به فرهنگ‌ها و لغت‌نامه‌ها، درک مقصود شاعر میسّر نیست. کنایه‌ها و تعبیراتی از این دست  در شعر بیدل کم نیست.

«خط بینی کشیدن» کنایه از توبه کردن که امروز هم با همین معنی در برخی مناطق خراسان قدیم به کار می‌رود:

بیدل به هر طرف کشدت کاتب قضا    مانند خامه یک خط بینی کشیده رو(بیدل، ج1، 1341: 1087)1

«ناف کسی را با چیزی بریدن» کنایه از شیفتگی بسیار زیاد است به چیزی یا کسی:

فسردگی مطلب از دلم که در ایجاد    به تیغ شعله بریدند ناف داغ مرا(همان: 25)

«با خرس همجوال شدن» کنایه از سر و کار داشتن با آدم بد:

ز آدمی چه معاش است همجوالی خرس   تلاش صوف و نمد، زندگانی هوس است(همان: 193)

«کباب چیزی بودن» کنایه از شیفتگی و دلبستگی زیاد به چیزی:

کباب سعی غبار خودم که این کف خاک    به راه شوق تو مرد آن‌قدر که جان گردد(همان: 474)

امّا  کاربرد ضرب المثل در شعر بیدل بسامد پایین دارد و قابل مقایسه با کنایه در شعر این شاعر نیست.

بیدل از سامان تحصیل نفس غافل مباش   می‌برد با خویش آخر هر چه را باد آورد(همان: 457)

دستم گرفته است طبیب از پی علاج       این دست را مباد به آن دست احتیاج(همان: 702)

لغات عامیانه و شکل گفتاری کلمات:

بیشتر لغات عامیانه در شعر بیدل نظیر کنایات تا کنون برای مردم افغانستان و تاجیکستان به سبب روایی‌شان قابل فهم هستند مانند:

بازی‌کردن: رقصیدن یا نمایش در آوردن(همان: 1190)، دّرگرفتن: سوختن(همان: 384)، زدن: خوردن(همان: 534)، کچل: لنگ(ج2، 1342: 81)، گُل‌شدن: خاموش‌شدن چراغ یا آتش(ج1، 1341: 1144)، باد و بروت: غرور و تکبّر(ج1: 858)، سنگین: ناشنوا(ج3، 1342: 48)، رسیدن: دریافتن و فهمیدن(ج1: 406)، دیگر: عصر(همان: 918)، خفتن:  عشاء(همان: 675)، صاد: درست، ابتدای کلمه صحیح(همان: 671)، شلایین: چسپنده(همان:823).

برخی واژه‌ها در دیوان بیدل شکل گفتاری لغات هستند، البتّه درین مورد ضرورت وزن و قافیه را نیز نباید از نظر دور داشته باشیم، از این قبیل است کلمات مخفّف و تغییر شکل یافته‌ای مانند «مرزا»(همان: 503) که در واقع همان میرزا و خودش مخفّف «امیرزاده» است که لقبی بوده که پیشینیان در دوره‌هایی به شهزادگان می‌داده‌اند یا «بتر» به جای «بدتر»(همان: 669)، «ریشیدن» به جای «ریسیدن»(همان: 67)، «استاده» به جای «ایستاده»(همان: 769)، «گرمی» به جای «گرما»(همان: 1002)، «واکردن» به جای «بازکردن»(همان: 833)، «از سر واکردن»: فریب‌دادن و ردکردن کسی(همان: 541)، «واماندن»: بازماندن(همان: 471)، «واکشیدن»: باز کشیدن(همان: 609)، «واداشتن»: بازداشتن، مانع شدن(همان: 872).

اصوات:

اصوات یا نام‌آواها نیز از دیگر جلوه‌های زبانی فرهنگ عامّه در شعر بیدل است که در واقع یکی از بهترین نوع نامگذاری‌هاست که دال با صدای یک مدلول رابطه‌ی مستقیم دارد و به سرعت تداعی‌کننده‌ی آن است. چند نمونه از اصوات در شعر بیدل از این دست می‌باشند: «قُلقُل» که صدای جوشش می است که از لبه‌ی صراحی یا مینا به گوش می‌رسد(همان: 25)، «کُوکُو»: آواز قمری(همان: 199)، «عَفَف»: پارس سگ(همان: 684)، «غُلغُله»: شور و سر و صدای قیامت(همان: 776)، «غَلغَل»: صدای زنجیر(همان: 931)، «ترنگ»: صدای جام‌ها(همان: 791)، «دنگ‌دنگ»: صدای کوس و کرنا(همان: 1087).

تعارفات و جملات دعایی:

این نوع جملات که معمولاً در دست و زبان مردم کوتاه و مختصر شده و بدون فعل به کار می‌روند، در شعر بیدل کم نیستند به نمونه‌هایی از آن‌ها در این جا اشاره می‌کنیم:

راه سفید: معمولاً کسی که عزم سفر داشته در هنگام وداع این عبارت را از زبان دوستانش می‌شنیده که مرادشان آرزوی سفری خیر و راهی بدون خطر برای مسافرشان بوده است، امروزه به همین معنی در تاجیکستان به کار می‌رود.

سراغ منزل مقصد مپرس از ما زمینگیران    به سعی نقش پا راهی نمی‌گردد سفید این‌جا(همان: 110).

خیر باد: در گذشته به جای خدا نگهدار امروز به کار می‌رفته است و اکنون نیز در تاجیکستان با اندکی تغییر و بدون فعل اما با همان معنی پیشین کاربرد دارد.

دلیل عجز همین خیر باد طاقت داشت   رفیق آبله پایان نقش پا ماندم(همان: 943)

خانه آباد: جمله‌ای دعایی است که معمولاً هنگام سپاسگزاری بر زبان می‌آید، متضاد این؛ خانه خراب است.

ز هیچکس به نظر مژده‌ی سلامم نیست     مگر ز سیل کشم حرف خانه‌ات آباد(همان: 558)

از این قبیل است عبارت‌ها و تعبیرات زیر:

«گوش زمانه کر»(همان: 591)، «دور از سر»(همان: 381)، «خاکم به دهن»(همان: 503)، «سایه‌ات از سر ما کم نشود»(همان: 826)، «چشم بد دور»(ج2:   ).

اغلب این تعبیرات در فارسی امروز ایران و افغانستان هم کاربرد دارند.

ناسزاها:

شعرا گاهی برای این که بهتر مفهوم مورد نظر خویش را بیان کنند، بی‌پرده‌تر و بی‌پرواتر زبان به سخن می‌گشایند، دشنام‌ها و زشت‌گویی‌ها در شعر بیدل مراتبی دارد، اما این هرگز به آن معنی نیست که وی عفّت شعر و پارسایی قلم را نگه نداشته است. برخی از ناسزاها در شعر او ازین قرار هستند:

«ریش‌گاو»: احمق، طمعکار(ج1: 459)، «ژاژخا»: یاوه‌سرا(همان: 223)، «دنگ»: ابله و گیج(همان: 453)، «دغل»: فریبکار(همان: 208)، «خودفروش»: خودستا و مبالغه‌گر(همان: 677)، «خشک»: درشت‌خو(همان: 540)، «خِرِف»: کندذهنی آدمی به روزگار کهنسالی(همان: 633)، «خانه‌خراب»: بدبخت(همان: 243)، «خام‌جوش»: انسان بی‌تجربه(ج2: 75)، «تُنُک‌ظرف»: کم‌ظرفیت و بی‌حوصله(ج1: 990)، «بوالفضول»: یاوه‌گوی و مداخله‌گر(همان: 423)، «بز اخفش»: کنایه از کسی که سخنی را ندانسته تصدیق می‌کند(همان: 114)، «بد‌معاش»: بدکار و فاسد(همان: 534)، «مرده‌گاو»: دیّوث(همان: 527) و «بی‌پیر»: بی‌تربیت(همان: 1171).

 ب- جلوه‌های غیر زبانی:

هنر و دانش عوام:

به روایت برخی از تذکره‌نویسان و نیز با مطالعه‌ی آثار بیدل در می‌یابیم که وی با دانش‌هایی چون ریاضی، ستاره‌شناسی، هیئت، پزشکی و داروسازی آشنا بوده است، به نظر می‌رسد که این آشنایی صورت پیشرفته‌ای نداشته و در همان مرحله‌ی نیازهای ابتدایی بوده است، چه نشانه‌ای از تحمیل آن‌ها بر شعر او دیده نمی‌شود، هر چند که تردیدی نیست که بیدل در مواردی به نمایش معلومات و دانش خویش در استفاده از مصطلحات علوم مختلف پرداخته است اما این در سطحی نیست که مانع از فهم شعر او شود. تعابیر و اصطلاحات برخی از علوم در شعر بیدل حضوری پر رنگ‌تر دارند، از آن جمله  باید به طبابت عامّه اشاره نمود. این حضور دربردارنده‌ی نام بیماری‌ها، تشخیص و درمان آن به وسیله‌ی گیاهان دارویی و در نهایت جرّاحی است. برخی بیماری‌ها در شعر بیدل عبارتند از:

«مخاض»: درد زایمان(ج2: 13)، «سکته»: ایست قلبی(ج1: 1016)، «گل چشم»: بیماری‌ای در چشم(همان: 531)، «صداع»(همان: 188)، «سردرد»(همان: 731)، «هوا»+رسیدگی: سرماخوردگی(همان: 630) «تب غِب»: تبی که یک روز در میان می‌آید(همان: 286)، «تب دق»: تب استخوانی یا تب بیماری سل(همان: 530)، «خُناق»: دیفتری یا درد گلو(همان: 77)، «گزک»: آب‌گرفتن زخم(ج2: 18)، «ناخنه»: گوشت یا پوست زیادی که در گوشه‌ی چشم پدیدار می‌گردد و باعث تورّم پلک چشم می‌گردد(ج1: 18)، «بَهَق»: نوعی بیماری جلدی(همان: 632)، زکام(همان: 853)، «زَخ»: نوعی دانه‌ی کوچک بدون درد بر روی پوست، زگیل(ج2: 16).

درمان‌ها:

صندل داروی سردرد است و شیوه‌ی درمان به این گونه بوده که صندل را بر پیشانی بیمار می‌مالیده‌اند(ج1: 214)سرمه بر مژگان کشیدن باعث ازدیاد بینایی می‌شده است(همان: 419)، روغن بادام برای درمان جنون به کار می‌رفته است(همان: 667)،  تباشیر دارویی تب بر است(همان: 758)، کلک‌زدن یا نیشتر‌زدن، درمان گلودرد یا خُناق است(همان: 77)، رازیانه: خیال و وهم آدمی را زایل می‌گرداند(ج2: 12)، رگ‌گرفتن: حرکاتی که رگ‌گیر برای نرم و آرام کردن ماهیچه‌ها و عضلات سفت شده انجام می‌داده است( منبع:    ).

یکی از هنرهای پر کاربرد در شعر بیدل، هنر آینه‌سازی است. به راستی شاید کمتر غزلی از بیدل باشد که در آن لفظ آینه به کار نرفته باشد، موتیو آینه در شعر بیدل چنان پر بسامد است که برخی او را «شاعر آینه‌ها» خواندند(شفیعی کدکنی، 1384: 323). بیدل از آن جا که مشربی صوفیانه داشت و غرق در حیرت بود و خودش را با آینه در برخی ویژگی‌ها، از جمله چشم همیشه باز او که یکی از نشانه‌های حیرت است شریک می‌دید، از این رو به آینه‌ساز و آینه و انواع آن و شیوه‌ی نگهداری و دیگر خصوصیّات مرتبط با این پیشه، در مطاوی دیوانش بسیار اشاره کرده است. ما هم برای آگاهی از کم و کیف این حرفه از لابلای اشعار بیدل نگاهی کوتاه به آن می‌افکنیم.

در گذشته‌ها و از جمله، روزگار بیدل دو نوع آینه بوده؛ فلزی و شیشه‌ای. آینه‌های فلزی با گداختن آهن و ریختن آن در قالب‌هایی خاص ساخته می‌شده است«گداختن و آیینه‌ساز»(ج1: 386) و این آینه‌ها با گذشت زمان درخشندگی خویش را از دست می‌دادند و سپس صیقل می‌شدند«آیینه و صیقل»(همان: 67). این صیقل و جلا به وسیله‌ی خاکستر و به شیوه‌ای خاص صورت می‌گرفت«خاکستر و جلا»(همان: 69). برای این که این آینه‌ها زنگار به خود نگیرند«آیینه و زنگار»(همان: 15) آن‌ها را در میان لایه‌ای از نمد نگهداری می‌کردند تا رطوبت به آینه نرسد«آیینه و نمدپوش»(همان: 673). هنگامی که زنگ یک آینه بیش از حد می‌شد چاره‌ای نبود جز آن‌که آن را به سنگ می‌کوبیدند«زنگ و سنگ»(همان: 758). آن‌که وظیفه‌ی جلادادن آینه را به عهده داشت روشنگر یا صیقلگر خوانده می‌شد«صیقلگر آیینه» و «آیینه و روشنگر»(همان 306 و 601).

اما آینه‌های شیشه‌ای، خیلی قدیمی نیست در زمان بیدل از این نوع آینه‌ها هم در محیط هندوستان موجود بود و گونه‌ای بود که با ریختن جیوه یا سیماب بر یکی از طرفینِ شیشه، خاصیّت آینه‌گی بدان می‌دادند، لایه‌ای محافظ بر روی جیوه نیز ریخته می‌شد که به آن جوهر2 می‌گفتند«جوهر و آینه»(همان: 82).

یکی دیگر از مشاغلی که ابزار وادواتش در شعر بیدل پر کاربرد است سپاهی‌گری است. بر طبق گفته‌های خود بیدل(ج4، 1344: 303) او سه ماه را در سپاه یکی از شاهزادگان گورکانی در نبرد برای تصاحب تخت طاووس در آغازین سال‌های جوانی‌اش از نزدیک شاهد حال بوده است و از این سبب با رزم افزارها و چگونگی کمین‌گرفتن و شبیخون‌زدن  از همان آغاز، نیک آشنا بوده است. برخی از ادوات نبرد که در شعر او آمده ازین قرار است:

پیکان و تیغ(ج1: 15)، نیام و شمشیر(همان: 46)، تیر و جوشن(همان: 76)، غل و زنجیر(همان: 199)، تیغ دو دم (همان: 93)، کمند(همان: 69)، کمان و خدنگ(همان: 834)، خنجر(همان: 212)، سنان(همان: 606)، سپر (همان: 480)، تبردَم(همان: 492) و سوفار(همان: 931).

به همین ترتیب بیدل از دانش‌هایی مانند کیمیاگری و هنرهایی چون موسیقی و خطّاطی و حرفه‌هایی چون نجاری، شیشه‌سازی، رویگری، آهنگری، خیّاطی، زرگری و جواهرسازی، پیشه‌ی قاصدی، اصطلاحات محیط‌هایی مانند مدرسه و مکتب‌خانه و گرمابه و… در شعر خود فراوان یاد کرده است.

بازی‌ها:

در شعر بیدل از بازی‌های بسیاری نام برده شده است، برخی بازی‌های قدیمی که حتی گفته می‌شود محل پیدایش آن نیز هند بوده است مانند شطرنج(همان: 244)، همچنین اصطلاحات بازی‌های دیگری چون نرد از قبیل ششدر(همان: 1135)، طاس(همان: 394)، کعبتین(همان: 915) و قمار مانند شتل(ج2: 79) و مفت‌بری و بُجُل‌بازی مانند خر و اسپ که به دو روی بُجُل گفته می‌شود4(ج1:   ) از بازی‌های دیگر نظیر گوی و چوگان(همان: 219) و کاغذباد: بادبادک بازی(همان: 711) و بوزینه چنبربازی(همان: 1145) و چناغ‌شکستن3 در شعر او آمده است.

البتّه بیدل از بازی‌هایی نیز یاد کرده که بیشتر در میان کودکان رایج است و امروزه برای ما چگونگی این بازی‌ها خیلی روشن نیست مانند کچه‌بازی که گویا کچه به انگشتری بی‌نگین و حلقه مانند گفته می‌شده که در گذشته از بازی‌های ‌دوست‌داشتنی کودکان بوده بدین ترتیب که یکی کچه را پنهان کرده و همبازی او وظیفه‌ی پیدا کردن آن‌ را بر عهده داشت.

آخر ز جیب پیری قد خمیده گل کرد    رمز کچه نهفتن در روزگار طفلی(همان: 1126)

همچنین بازی‌هایی مانند دامن‌سواری(همان: 697) و نی‌سواری(همان: 712) که کودکان امروز با آن‌ها بیگانه هستند و برای ما نیز خیلی شناخته نیست.

خوراک:

این بخش را باید به دو دسته‌ی نوشیدنی‌ها و خوردنی‌ها تقسیم کرد که بیشترینه‌ی آن‌ها با دیگر فارسی‌زبان‌ها مشترک است، اما از موارد متفاوت می‌توان به مصرف برخی از خوردنی‌ها مانند بنگ که از شاه‌دانه گرفته می‌شد و نشئه‌آور بود و استفاده‌ی آن غلبه‌ی اوهام و خیالات را بر انسان سبب می‌شد(همان: 574) و یا پان که ماده‌ای گیاهی به رنگ سرخ بود و آن را در دهان می‌گذاشته و می‌جویدند، اشاره نمود. هم اکنون نیز در هندوستان و پاکستان برخی از این مواد مصرف می‌شوند(همان: 907)، افیون یا تریاک(همان: 534) نیز در شعر بیدل کاربرد داشته است.

پوشاک:

می‌دانیم که شکل و نوع و ترکیب پوشاک رابطه‌ی مستقیم با وضعیت طبیعی محیط، نوع معیشت، فعالیت‌های تولیدی و باورها و اعتقادات انسان‌ها دارد. تا آن‌جا که گاهی برخی از پوشاک به عنوان نماد یک سرزمین و فرهنگ معرفی می‌شوند. بیدل ضمن آن‌که از انواع پوشش‌ها از قبیل کلاه و کمر و شلوار و دستار و کِپَنَک: قبای پشمین چوپان‌ها(ج2: 10)، دراع(همان: 15)، انواع پارچه‌های رایج عصر از قبیل اطلس و دیبا و نمد(ج1: 1150)، مخمل و قماش(همان: 493)، اللَچه: پارچه‌های نخی یا ابریشمی راه‌راه(ج2: 24)، کرباس و صوف و برخی اصطلاحات تخصّصی خیاطی نظیر چاک و رفو(ج1: 103)، پینه(همان: 207)، رشته و مغزل(همان: 607)، ماشوره و ماکو(همان: 1022)، آستر و ابره: رویه‌ی جامه(همان: 44) و آستین(همان: 120) یاد کرده اشاراتی به برخی از رسوم مردم این حوزه در پیوند با لباس و پوشاک‌شان دارد که بیش و کم با دیگر سرزمین‌های این فرهنگ و زبان مشترک است.

به عنوان مثال در شعر بیدل لباس سیاه نشانه‌ی عزا و ماتم(همان: 593)، گریبان دریدن و دستار به زمین‌زدن نشانه‌ی دادخواهی(همان: 268)، بستن دستار نشانه‌ی اعتبار و شوکت(همان: 640) و بی دستاری بر پریشانی و جنون آدمی حمل می‌شده است(همان: 839).

در آن روزگار لباس مردان نیز دامن دراز داشته است. دامن در شعر بیدل دایره‌ی معنایی و حوزه‌ی کاربرد وسیعی دارد و تصویرها و عبارت‌های کنایی بسیاری را سبب شده است، ترکیب‌هایی نظیر دامن‌افشاندن(همان: 79)، دامن‌کشان(همان: 96)، دامن‌شکستن(همان: 866) و …، به هر روی از این قبیل رسوم در شعر او کم نیست و در شعر دیگران هم هست.

ابزار و وسایل زندگی:

از مطالعه شعر بیدل می‌توان به چگونگی زندگی مردم در آن زمان نیز پی برد از قالی وگلیم زیر پای دولتمندان و مزیّن با غنچه‌های گل(همان: 113) و بالش‌های پر با طرح طاووس(همان: 158) گرفته تا حصیر و بوریای تهیدستان که روی بدن آدمی نقش و نگار می‌انداخته است(همان: 188).

در شعر بیدل کم نیست خُم می(همان: 111)، سبو یا آوند آب(همان:220و103)، کوزه روغن و خیک دوغ(همان: 516)، مِروَحه(همان: 1074) که در هوای داغ هندوستان پادشاهان به دست می‌گرفته و خود را باد می‌زدند، ساعت شنی شیشه‌ای(همان: 42) که وقت را به وسیله‌ی آن می‌فهمیدند و آن چراغ سر شامی که پس از خوردن نان شبانه خاموشش می‌کردند(همان: 1182).

از لوازم و ابزار آشپزخانه در شعر بیدل نیز می‌توان به پرویزن(همان: 472)، غربال(همان: 634)، هاون(همان: 60) و… اشاره کرد.

گاهی از این ابزار زندگی تعابیر و کنایاتی وارد زندگی شده است مانند تخته بودن دکان که ارتباطی به نوع بستن درب دکان‌ها در گذشته دارد(همان: 69)، یا پا خوردن که در واقع این اصطلاح در ابتدا در مورد فرش به کار می‌رفته است و بر آن  بوده‌اند که پاخوردن فرش بر ارزش آن می‌افزاید البتّه این اصطلاح در شعر بیدل بیشتر کنایه از فریب خوردن بوده است(همان: 697).

نام‌های انواع چادرها و مصطلحات مربوط به آن مانند تّنبُو (ج2: 17)و خیمه و استاده: چوب وسط خیمه(واژه‌نامه، ذیل استاده) و چگونگی استفاده و نگهداری از چهارپایان و لغات واصطلاحات خاص آن چون اِشکیل: ریسمان تابیده‌ی کوتاهی که دو دست خر را هنگام توقف بدان بندند(ج1: 86)، آخور(همان: 745) و تُوقُم: پاردم در این بیت:

پاردم زاهد از گنبد دستار بخود می‌نازد    نکنی عیب که خر فخر به توقم دارد(واژه‌نامه، ذیل توقم)

همه‌ی این کلمات و اصطلاحات جنبه‌هایی از زندگی مردم عصر بیدل را نشان می‌دهد.

تأثیر اقلیم هندوستان بر فرهنگ عامه:

سرزمین هندوستان چه از لحاظ مواد کانی و چه به سبب پوشش گیاهی که در نتیجه‌ی آب و هوای خاص آن است، از اقالیم منحصر به فرد محسوب می‌شود. تنوّع رنگ این حوزه به راستی چشمگیر است و شاید یکی از دلایلی که خود واژه‌ی رنگ و ترکیبات آن در شعر بیدل بسامد بسیار بالایی یافته، ریشه‌ای درین موضوع داشته باشد.

برخی ازین گیاهان در آیین‌های این منطقه مانند سُندُور و قشقه که دارای رنگ سرخی است و هندوان بر پیشانی مالند، تقدّس دینی پیدا کرده‌اند.

ما سوخته‌گان برهمن قشقه شمعیم   در دیر وفا صندل و سندور نباشد(همان: 672)

برخی از این گیاهان مانند صندل(همان: 214)که از چوب آن دارویی زرد رنگ می‌ساختند و هر گاه که بر پیشانی مالیده می‌شد دردسر را زایل می‌کرد، در طبّ عوام کاربرد داشته‌اند. توتیا(همان: 69) مادّه‌ای معدنی است که برای درمان عفونت‌های چشم به کار می‌رفته است و تباشیر(همان: 758) ماده‌ای سفید رنگ که از درون نی هندی(خیزران) به دست می‌آمده و خاصیّت دارویی داشته است.

برخی گیاهان، آرایه‌های زنان شدند، از جمله حنا که معمولاً بیشتر دختران و زنان دست و پای خویش را با آن رنگ می‌کرده‌اند. حنای هندوستان البتّه رنگش با دیگر حناها اندکی متفاوت است، این حنا سیاه رنگ است و بعد از گذر زمان کمرنگ می‌شود و به سرخی می‌گراید.

رنگ حناست هستی فرصت کمین تغییر   روز سیاه خود را تا کی شفق نماییم (همان: 914)

یکی دیگر از مواد آراینده زنان، سرمه(همان: 13) بوده که در هندوستان گویا این ماده خیلی مورد توجه و در خور اهمیت بوده است، البته به خاصیّت دارویی این ماده نیز باور داشته‌اند.

همچنین برخی دیگر از گیاهان در زندگی روزمره‌ی مردم این منطقه کاربرد داشته، مانند بّقَم که نوعی درخت با چوب سرخ‌رنگ بوده و هندیان رنگ سرخ از آن تهیه می‌کردند و بیشتر برای رنگ‌کردن پشم و ابریشم به کار می‌بردند(همان: 258) و اسپرک که گیاهی بوده است که از ساقه و برگ‌های آن رنگ زرد تهیه می‌شده است(همان: 258).

باورها و آداب و رسوم:

باورها و رسوم عامّه را به طور کلی به دو شاخه می‌توان تقسیم کرد. نخست؛ رسوم پسندیده‌ای که عصاره و چکیده‌ی تجربه‌های نیک یک قوم است و در قالب قصّه و افسانه و ضرب المثل و … به نسل‌های بعدی رسیده است و شاخه‌ی دوم رسومی هستند که ممکن است بن‌مایه‌های خرافی داشته باشد و بیشتر ناشی از جهل و نا آگاهی مردم یک منطقه باشد.

در شعر بیدل از هر دو گونه می‌توان نمونه‌هایی یافت؛ از آن جمله به گونه‌ی مثال پریدن چشم است که مردم آن را نشانه‌ی خبری خوش می‌دانستند و به منظور تحقّق هر چه زودتر این تفأّل خس یا پر کاهی بر روی پلکشان می‌نهادند.

خفت اهل شرم بی‌باکیست   چون پرد چشم، پایمال خس است(همان: 402)

همچنین است اعتقاد به ضرورت دفن ناخن‌های چیده شده(همان: 224) و فرسوده‌شدن جامه‌ی کتانی زیر نور ماه(همان: 297) و دودکردن سپند برای محافظت از چشم زخم(ج3: 42) و بریدن سر خروس بی‌محل(ج1: 212).

برخی از این باورها ریشه‌ی دینی دارند و در زندگی وارد شده‌اند، جلوه‌ی این دسته از باورها را  در شعر بیدل به طور مثال با نام‌های معابد و الهه‌های ادیان مختلف می‌توان دید. برای مثال در بیت زیر به ارتباط رام یکی از تجلیات دهگانه ویشنو خدای هندوان و الله آفریدگار مسلمانان اشاره شده است:

از معنی دعای بت و برهمن مپرس      این رام رام نیست همان الله الله است(همان: 287)

بیدل قشقه را نماد نامسلمانی، سبحه را نماد دینداری و گاهی ریا دانسته است. از دیگر رسوم شعر بیدل می‌توان به پوشیدن لباس نو در عید(همان: 939) و یا سوزانیدن مرده‌ی برهمن‌ها(همان: 394) و سَتی‌کردن که زن هندو خود را در آتش جسد شوهر می‌اندازد(همان: 287)و انداختن رشته‌ی زنّار(همان: 169) به گردن نامسلمانان به منظور تمییزشان از مسلمانان اشاره کرد.

مو در برخی آیین‌های هند، تقدیس می‌شود، به همین سبب زنان هندی گیسوان درازی دارند از همین سنت رسمی در هندوستان به وجود آمده که هر گاه می‌خواهند منتهای ارادت و احترام خود را به کسی نشان دهند بر سر راهش خم می‌شوند و گیسوانشان را بر راهش می‌گسترانند.

عذر دماغ مستان مسموع هیچ کس نیست    یا رب که گیسوی چنگ افتد به پای مطرب(همان: 139)

یکی دیگر از پدیده‌هایی که امروزه در فرهنگ عامّه‌ی هندوستان مشهور است و ریشه در آیین‌های این سرزمین دارد، هنر رقص است، برخی آیین‌ها به رقص به دیده‌ی عبادت می‌نگریستند و همچنان می‌نگرند و پیروان خویش را به انجام آن تشویق می‌کنند.

دسته‌ای از باورها در برخی مناطق شکل قرارداد اجتماعی پیدا می‌کنند و مردم آن‌ها را می‌پذیرند و تخطی از آن‌ها جرم پنداشته می‌شود، این رسوم خاص ممکن است برای مردمان دیگر سرزمین‌ها مفهوم خاصی نداشته باشد، مثلاً در هندوستان هر گاه در نبرد یکی از طرفین کاه یا خسی به زیردندان می‌برده به معنی تسلیم‌شدن و زنهارخواستن او تلقی می‌شده است و نبرد پایان یافته تلقی می‌شده است:

ناتوانی گر شفیع ما نگردد مشکل است    عاجزان دارند یکسر زیر دندان کاه را(همان: 1158)

یا خط بینی کشیدن که هم اکنون در افغانستان رایج است و کودکان بازیگوش را وادار می‌کنند با بینی بر زمین خط بکشند و تعهّد بسپارند که دیگر بازیگوشی نکنند، شاید در گذشته‌ها بزرگ‌ترها هم به سبب وهنی که در این کار نهفته است، گاهی در محضر عام مجبور به انجام این عمل بودند.

بیدل بهر طرف کشدت کاتب قضا      مانند خامه یک خط بینی کشیده رو(همان: 1087)

انگشت زینهار برآوردن رسمی بوده که هر گاه مغلوبی انگشت شهادت خود را بالا می‌گرفته به معنی زینهار‌خواهی و امان‌طلبی بوده و جنگ متوقف می‌گردیده است(همان: 472).

افسانه‌های عوام:

افسانه‌های عوام قصه‌های نانوشته و روایت‌های مختلفی است که مردم آن‌ها را سینه به سینه حفظ و با دهن به دهن منتقل کرده‌اند مانند داستان پرنده‌ی سمندر، جانور معروفی که در آتش نمی‌سوزد و در آتش متکوّن می‌شود و چون بیرون آید بمیرد و بعضی آن‌را به ترکیب موش دانسته و بعضی طایر پنداشته‌اند و آن‌را سامندر نیز گویند(هدایت، 1342: 188) این موجود در شعر بیدل پرنده‌ای با بال‌های آتشین تصویر شده است.

از دیگر افسانه‌ها می‌توان به افسانه‌ی غول در فرهنگ عوام اشاره کرد، شاخصه‌ی این موجود در فرهنگ عامه‌ی هندوستان حماقت و نادانی است و به همین معنی در شعر بیدل به کار رفته است(ج1: 758) اما در فرهنگ عامّه‌ی امروز ایران ویژگی این موجود بیشتر بزرگی و تنومندی است. پری(همان: 1123) نیز از افسانه‌های مردم است، موجودی افسانه‌ای که به زیبایی و لطافت معروف است. به باور مردم، پری در شیشه زندانی می‌شده است و همین خاصیّت موجد تصاویر بسیاری در شعر بیدل شده است. البتّه در شعر بیدل پری به معنای صرف شراب نیز زیاد به کار رفته و برخی بر آنند که سلیمان نبیع دیو و پری را در شیشه زندانی کرده بود و چون شراب هم در شیشه نگهداری می‌شود آن را پری گفته‌اند و هم شاید به دلیل این که زهر شراب کمتر از جن و پری به آدم گزند نمی‌رساند آن‌را پری گفته‌اند(سلجوقی، 1334: 31) فغفور پادشاه چین به اعتقاد هندوان بی‌مو بوده است و به همین سبب با موی چینی در شعر بیدل رابطه پیدا کرده است(ج1: 714). عنقا(همان: 701) پرنده‌ی افسانه‌ای دیگری است که پیرامون او داستان‌ها دارند و در شعر بیدل هم به آن پرداخته شده است.

یادداشت‌ها:

  1. اشعار شاهدی که با خط مورب«/» مشخص شده اند از گزیدۀ غزلیات بیدل به انتخاب محمد کاظم کاظمی(عدد سمت راست شمارۀ غزل و عدد سمت چپ شمارۀ صفحه) و ابیاتی که بدون«/» آمده به کلیّات بیدل(عدد داخل پرانتز شماره صفحه)چاپ کابل-1341 البته به نقل از واژه نامه شعر بیدل مربوط می شود.
  2. به خط‌ها و لکه‌های روی آینه‌ی فلزی که ناشی از صیقل و جلای بسیار آن بود، نیز جوهر گفته می‌شده است.
  3. چناغ‌شکستن تا امروز در افغانستان رایج بوده و نوعی بازی می‌باشد که با شکستن استخوان دوشاخه سینه‌ی مرغ آغاز شده و معمولاً با شرط‌بستن همراه است. قاعده‌ی بازی چنان است که هر کدام از طرفین می‌خواهند از غفلت طرف مقابل خویش استفاده کنند و در هنگامی که این شرط را به یاد ندارد، با دادن چیزی به دستش و در صورت نشنیدن جمله «مرا یاد است» از سوی او و گفتن جمله «مرا یاد تو را فراموش» از مزایای شرط خویش استفاده می‌کنند.
  4. در قدیم تخته‌های چوب دروازه‌ی دکان‌ها را بر روی دو شیار پایینی و بالایی در، طوری می‌گذاشتند که هر یکی دیگری را محکم می‌کرده است و سر انجام تخته‌ی آخری به دیوار قفل می‌شده است.
  5. بی‌نسب چون بر کمند ناز می‌گردد سوار با بجل ماند که زیرش اسپ و بالایش خر است

 

سرچشمه‌ها:

 

ـ هدایت، صادق.(1342). نیرنگستان، چاپ سوم، تهران: امیرکبیر.

ـ بیدل، عبدالقادر،(1386). گزیده‌ی غزلیات، به کوشش محمدکاظم کاظمی، تهران: عرفان.

ـ حبیب، اسدالله.(2005م)، واژه‌نامه‌ی شعر بیدل، هامبورگ: بی‌نا.

ـ بیدل، عبدالقادر.(1341)، کلیات، به تصحیح خال‌محمد خسته، جلد1، کابل: د پوهنی وزارت.

ـ ـــــــــــــــ.(1342)، کلیات، به تصحیح خال‌محمد خسته، جلد2، کابل: دپوهنی وزارت.

ـ ـــــــــــــــ.(1342)، کلیات، به تصحیح خال‌محمد خسته، جلد3، کابل: د پوهنی وزارت.

ـ ـــــــــــــــ.(1344)، کلیات، به تصحیح خال‌محمد خسته، جلد4. کابل: د پوهنی وزارت.

ـ سلجوقی، صلاح‌الدین.(1334)، افکار شاعر، چاپ دوم، کابل: اصلاح.

ـ پژمان، عارف.(1365). «واژه‌گان، تعبیرات و اصطلاحات عامه در شعر بیدل»، نشر شده در کتاب سی‌مقاله درباره‌ی بیدل، صص395-401، کابل: مجله‌ی ملیت‌های برادر.

ـ ــــــــــــ.(1364)، «برخی تعبیرات و مصطلحات در غزلیات بیدل»، مجله‌ی خراسان، سال پنجم، شماره‌ی چهارم و پنجم، صص109-115.

ـ شفیعی کدکنی، محمد رضا.(1384)، شاعر آینه‌ها، چاپ ششم، تهران: آگه.

 

  • برچسب ها:
ارسال نظر

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.