مقاله ای که در ادامه آمده است؛ اثر دکتر اخلاق آهن استاد دانشگاه ، بخش مطالعات زبان و ادبيات فارسي و آسياي ميانه، دانشگاه جواهر لعل نهرو ، دهلي نو، هند ، که در چهارمین کنگره بین المللی عرس بیدل ارائه شد.
امیرخسرو و بیدل
معرفی
امیر خسرو و بیدل، دو شاعر فارسی زبان هندی بودند که هیچگاه به ایران نرفته و هیچ نسبتی با ایران نداشتند. هر دو آنها ترک نژاد بودند ولی در محیط اجتماعی و فرهنگی هند به دنیا آمده و همانجا بزرگ شده بودند، این دو مرد بزرگ هیچگونه پیشینه ادبی نداشتند، بلکه پسران سربازانی بودند که جانشان را در جنگ از دست داده بودند.
با وجود چهار قرن فاصله بین این دو شاعر شباهتهای بسیاری بین آنها مشاهده میشود. برخلاف امیرخسرو، بیدل با هیچ پادشاه یا درباری در ارتباط نبود ولی از نزدیک شاهد تغییرات سیاسی – اجتماعی زمان خود بود. هردو آنها قلباً گرایش صوفیمآبانه دارند و اشعار آنها تجربه و تفکر طریقه صوفیگری را نشان میدهد. علاوه براین، مطالعه خلاقانه و اوج درک سنت کلاسیکی این افراد به عنوان شاعران برجسته گذشته نقش منحصربهفردی را در راستای نوآوریهای آینده ایفا میکنند. همین امر دلیل اصلی تأثیرگذاری بیسابقه این دو شاعر بر سبک ادبی دورههای زیر میباشد.
هردو شاعر، تقریباً تمام عمر خود را در پایتخت گذرانده و از نزدیک شاهد دگرگونی شرایط سیاسی – اجتماعی دوره خود بودند، این شعرا گرچه نظرات خود را در مورد اتفاقات، مستقیماً در آثار خود نیاوردهاند ولی بازتاب جو و محیط جامعه آن زمان در اشعار آنها کاملاً هویدا است.
بیدل معروفترین شاعر هندوستان بعد از خسرو است. نیاز فتح پوری میگوید وقتی ما بیدل را میخوانیم در حدی با بهترینهای ادبیات مواجه میشویم که دیگر نیازی به خواندن اثر شاعر دیگری پیدا نمیکنیم، در حقیقت بیدل خصوصیات پنهانی اثر بسیاری از شاعران فارسی زبان را بازسازی میکند.[1]
شاگرد بیدل و شاعر مشهور عصر خود چه نیک میگوید: بیدل برگ زمان را با اشعار همه جانبه و تصاویر لطیف تزیین کرد. همه جا مردم در مورد او صحبت میکنند و او در هر جا آشناست. بعد از امیرخسرو دهلوی هیچ کسی همطراز بیدل در هندوستان متولد نشده است.[2]
هنگام بررسی تطبیقی اشعار بیدل و امیرخسرو باید به ویژگیها و روند ادبی شعر فارسی به طور کلی توجه داشت به همین دلیل بهتر است در سایه خصایص عمومی شعر فارسی به مقایسه اشعار و نحوه شعرگویی این دو شاعر در زمینه عرفان، آزاد اندیشی، بردباری، اخلاق و حزن بپردازیم.
قبل از پیش بردن بحث بهتر است، خصوصیات عمومی نحوه شعرسرایی زبان فارسی توضیح داده شود.
خصوصیات اصلی شعر فارسی
معنویت مهمترین خصوصیت شعر فارسی است. با اینکه تعریف کاملی از معنویت تا کنون آورده نشده، ولی عموماً به عنوان خصوصیات شخصی اعم از حس مافوق طبیعی یا مقدس کسی که زندگی درونی خود را به رسیدن به لقاء خدایی اختصاص داده میشناسند. در ابتدا معنویت بطور خالصتر به رابطه مستقیم روح با خداوند اطلاق میشد.[3] بنابراین معنویت در جستجوی تقدس است و مقدس فراتر از اجزاء معمولی است و آن که قابل پرستش است بنابراین معنویت به معنای تهذیب و اصلاح نفس معنی میشود و مرحلهای است که توجه انسان از هر چیز غیر از خدا برداشته میشود[4]، و صوفیان کسانی هستند که با راهنمایی و مراقبه روحانی به این مرحله میرسند. معنویت شامل اعتقاد به توحید و خدای احد است که قابل دو شدن نیست همانطور که عراقی می گوید:
غیرتش غیر در جہان نگذاشت لاجرم عین جملہ اشیا شد
و این اعتقاد باعث آگاهی از توحید میشود جایی که به جدایی روح از اجسام دنیوی و بیارزش و اتصال آن را با عالم فنا ناپذیر پی میبریم. ایمان به وجود و توحید خداوند باعث صعود به مرحلهای از عرفان که حبّ خداوندی یا به عبارت دیگر عشق حقیقی است میشود، این عشق باعث همدلی، عشق نهایی و جاودانگی خواهد شد. حافظ این عشق را آتش جاودانه دل میخواند:
از آن بہ دیرمغانم عزیز میدارند کہ آتشی کہ نمیرد ھمیشہ در دل ماست
خصوصیت دیگر شعر فارسی آزاد اندیشی و مداراست که بالاتر از هر گونه تفکر افراطی و محدودیت ملیتی ، نژادی، قومی و دینی است. علاوه بر این، شعر فارسی خود را در زیباییهای کوچک محدود نمیسازد و جنبه جهانی دارد همانطور که فوقانی میگوید:
یک چراغیست دراین خانہ و از پرتو آن ھرطرف مینگری انجمنی ساختہ اند
مرگ و میر جانداران یک حقیقت جهانی است و درک آن باعث اندوه میشود، و این امر وجه اصلی شعر فارسی است . صائب تبریزی میگوید:
از نسیمی دفتر ایام برھم میخورد از ورق گردانی لیل ونھار اندیشہ کن
کوپنهاور، فیلسوف مشهور مدرن غرب در کتاب جامعه خود میگوید: بنابر تورات بصیرت انسان و غم ارتباط مستقیم با هم دارند و افراد باهوش بیشتر از افراد کم هوش دچار درد هستند و اضافه کرده[5] بنابر تورات: کسی که علم خود را افزایش دهد غم خود را افزایش داده است[6].
خیام نیز به همین مطلب اشاره کرده است:
خاکی کہ بہ زیر پای ھر حیوانی است زلف صنمی و عارض جانان است
ھر خشت کہ بر کنگرہ ایوانی است انگشت و زیری و سر سلطانی است
متون غمناک و روحانی اشعار فارسی را بیشتر حاصل حمله وحشیانه مغول بر آسیای مرکزی، پارس و حکومت عباسی میدانند ولی به نظر من شعر فارسی هند علاوه بر تأثیرپذیری از اشعار اصیل فارسی حاصل تأثیر فلسفه هندی به خصوص بودیسم و اوپانیشاد است. کفر، خیانت و تقلب در زندگی روزانه نیز بر میزان این غم و اندوه اضافه کرده آنطور که سالک یزدی مینویسد:
مرد عاقل بہ طلبکاری دنیا نرود کین عروسی است کہ شو کشتہ و شوھر خواھد
خصوصیت دیگر شعر فارسی آموزش اخلاق و تبلیغ فضائل انسانی در تمام جهان است. این جنبه از شعر فارسی هم با تعالیم والای اسلامی سازگاری دارد و هم همسوی فرهنگ غنی ایرانی است و صوفیه توجه خاصی به این بخش داشتند.
جنبه مقایسه ای شعر خسرو و بیدل
حال لازم است با توجه به این خصوصیات شعری فارسی به مقایسه اشعار دو شاعر برجسته بپردازیم، اما با توجه به کمی وقت، من به مقایسه اشعار خسرو و بیدل از نظر جنبه عرفانی و صوفیگرانه آن بسنده میکنم.
امیرخسرو نیز مانند هر شاعرصوفی بزرگ دیگری بری از هر گونه تعصب، تبعیض و کوته فکری بود، با نگاهی بر نحوه نوشتن نوع شعر میتوان پی برد او چه مقدار با افراد دینها، گروهها، نژادها و پیشههای مختلف از نزدیک در ارتباط بوده و چقدر به تمام این اقشارعشق میورزیده و آنها را دوست داشته است. این روحیه دلسوزی و شفقت امیرخسرو تنها نسبت به افراد جامعه و کشور خودش اختصاص نداشته، بلکه شامل تمام جوامع انسانی و حتی همه مخلوقات خداوند میشد. اصول اصلی صوفیگری پیام دوستی است که به عنوان شیره عقیده شناخته میشود، بنابراین صوفی همه چیز را از زاویه عشق و عاشقانه مینگرد. خسرو به زیبایی این را مطرح میکند:
نزدیک اھل بینش کور است و کور بیشک عاشق کہ بیش چشمش زنگی صنم نہ باشد
در ادامه میگوید:
زعشق آراست لوح آب وگل را بدان جان زندگی بخشید دل را
و دوباره در حماسه مطلع الانوار میگوید:
دل بیعشق را من دل نگویم تن بیسوز را جز گل نگویم
بیدل نیز همین روحیه عاشقانه را دارد و میگوید:
در بزم گاہ عشق هوس را مجال نیست تا شعلہ گرم جلوہ شود دور جستہ است
افلاطون فیلسوف یونانی می گوید: “جنون عشق بزرگترین هدیه بهشت است” و در ادامه اضافه میکند “همگان دنبال عشق میگردند”.[7]
خسرو میگوید:
عقل درد سر است ازین معنی عارفان عاشق جنون باشند
بیدل میگوید:
من و تاب وصال و طاقت دوری چہ حرفست این اسیری را کہ عشقت خواند بیدل دل کجا دارد
بیدل به عنوان یک شاعر اصیل صوفی، هنگام سیر به سوی عشق الهی خود را از هرگونه آلودگی و جذابیتهای دنیوی خالص میرهاند.
او می گوید:
دل اگر در جھد کوشد مفت احرام صفاست ھم بقدر صیقل است آب وضو آئینہ
حلّاج هنگام دفاع از نظریه وحدت الوجود میگوید ” گوهر ذات الهی عشق است . خداوند قبل از خلقت عاشق خود بطور مطلق بود و بهوسیله عشق خودش را برای خودش آشکار کرد.”[8]
نیکلسون هنگام توضیح شعر ابن الفرید مینویسد “عشق و زیبایی جنبههایی از آشکارسازی خود از سوی روح نامرئی است درتمام پدیدهها، و چون روح تنها موجود حقیقی است پس هیچ فرقی بین عاشق و شئی که به آن عشق ورزیده میشود نمیتواند باشد. عارفی که به درجه مستی وحدت ” سکرالجمع” رسیده تفکر کنار کسی بودن را ندارد، به عبارت دیگر برای او هیچ چیزی کنار خود حقیقی وجود ندارد و آن خداوند است[9]. در ادامه میگوید هیچ دینی والا تر از دین عشق و اشتیاق نسبت به خداوند نیست.[10] متفکر صوفی بزرگ، ابن عربی از این نیز فراتر رفته و میگوید: ” خداوند برای کسی که وجود خالصی دارد در همه چیز نمایان میشود[11].”
خسرو میگوید:
ما و عشق یار اگر در قبلہگر در بتکدہ عاشقان دوست را با کفر و ایمان کار نیست
در ادامه میگوید:
خلق میگوید کہ خسرو بتپرستی میکند آری آری میکنم با خلق و عالم کار نیست
بیدل نیز از اجبار و ضرورت معتکف شدن در مسجد و معبد برای رسیدن به عشق الهی بیزاری میجوید و خود را از تمام عقاید و تظاهرات دینی آزاد میداند و میگوید:
اگر از دیر وارستیم شوق کعبہ پیش آمد تگ و پو نفس یارب کجاھا میبرد مارا
و در ادامه میگوید:
بینیازی از تمیز کفر و دین آزاد بود از کجا جوشید یارب اختراع ننگھا
این عقیده وحدت الوجود و عقیده همانند آن در فلسفه هندی بنام آدویتا نام دارد و صوفیان و راهبان از کتب دینی مانند قرآن ، اوپانیشاد و بهگودگیتا برای روشن ساختن راه این عقیده استفاده میکنند. در آیه ای از
قرآن (15:29 الحجر) آمده است:
فاذا سویتہ و نفخت فیہ من روحی (پس همین كه او را موزون بر آوردم و در آن از روح خود دميدم )[12]
این امر در بهگودگیتا دو بار به این صورت آمده است : من فوق روح هستم و به عنوان مراقب در قلب همه روحها حضور دارم و من تنها دلیل زایش، معاش و نابودی همه چیز هستم [13].
خسرو میگوید:
ھستی من رفت و خیالش بماند اینکہ تو بینی نہ منم بلکہ اوست
در ادامه میگوید:
عاشقیام کہ گر آواز دھی جان مرا دوست از سینہام آواز بر آرد کہ منم
بیدل با اینکه با این عقیده آشنا بود ولی به شدت پیرو عقیده مطرح شده توسط متفکر و نگرشگر مجدد الف ثانی بعنوان وحدت الشهود بود. این عقیده نیز برای اثبات خود به همان آیه مطرح شده در بالا استناد میکند ولی معتقد به دوگانگی خالق و مخلوق است.
بیدل میگوید:
خیال وصل تو پختن دلیل غفلت ماست کتان چہ صرفہ برد در قلمرو مھتاب
اما پیروان هردو عقیده در این امر مشترکند که هردو انسانها را به شناخت خود که چیزی نیست جز سایه و پرتویی از وجود مطلق ذات باری، بنابراین شناخت نفس خود باعث شناخت ذات عشق مطلق میگردد. صوفیان بارها سخن حضرت علی (ع) را در اثبات این موضوع مطرح میکنند که فرموده است : من عرفه نفسه فقد عرف ربه. هر کسی خود را شناخت خدایش را شناخته است.
خسرو میگوید:
آنکہ خود را شناخت نہ تواند آفرینندہ را کجا داند
بیدل هم میگوید:
کدام رمز و چہ اسرار خویش را دریاب کہ ھر چہ ھست نھان غیر آشکار تو نیست
وقتی در مورد صوفی منش بودن امیرخسرو صحبت میکنیم باید به این نکته نیز اشاره کنیم که ارتباط وی با دربار و زندگی مرفه او (همچنین در مورد بیدل که با اشراف عصر خود در ارتباط بود) باعث شده تا برخی به صوفی نبودن او گواهی دهند و این مسئله به دلیل شناخت ناقص نسبت به او و همچنین منش صوفیگری است. شیخ علی هجویری بزرگترین متفکر صوفی شبه قاره در بزرگترین اثر خود کشف المحجوب مینویسد : “فقر و ثروت هردو هدیه الهی است، ولی ثروت با بیمبالاتی و غفلت خراب میشود و فقر با طمعکاری[14].” متفکر صوفی دیگر الجوزی مینویسد: “اگر شخصی دارای طلا و نقره باشد و ثروت او باعث خرابی نفس درونی او نشود، ثروت و دارایی او هیچ ضرری به او نمیرساند. برخی از پیامبران مانند حضرت سلیمان و داوود از ثروت بالایی برخوردار بودند ولی ثروت آنها هیچ گاه مانعی در مسیر آنها به سوی خداوند نشد[15].” خسرو با اینکه از پشتیبانی همچون ارتباط با پادشاهان برخوردار بود ولی هیچگاه این ارتباط باعث غفلت از نفس و روح درون خود نشد، همانطور که مینویسد:
مراد اھل طریقت لباس ظاھر نیست کمر بہ خدمت سلطان بہ بند و صوفی باش
Dr. Akhlaque A. ‘Ahan’
C-564, Multi-story complex, 2nd floor, Paschimabad,
Jawaharlal Nehru University, New Delhi – 110067 (INDIA)
Tel.:+91-11-2670-4657, 4242 (off.); Mobile: +9911311417
E-mail: akhlaq.ahan@gmail.com
[1] Abdul Ghani, Dr., Life and works of Bedil, Lahore, 1960, p.135
[2] Ibid, p.148
[3] Swatos, William H. (Jr. Editor), Encyclopedia of Religion and Society, 1998, http://hirr.hartsem.edu/ency/
[4] http://en.wikipedia.org/wiki/Spirituality#cite_ref-FOOTNOTESnyder2007_3-0
[5] Hergenhahn, B.R., An Introduction to the History of Psychology, 6th edition, Wadsworth, 2009, p.215
[6] The Bible, the book of Ecclesiastes (1:18)
[7] http://www.goodreads.com/author /quotes/879.Plato
[8] Nicholson, R.A., Studies in Islamic Mysticism, Idarah-I Adabiat-I Delli, Delhi, 1988, pg. 80; quoted from Massignon, Kitab al-Tawasin, p. 129
[9] Ibid. p.224
[10] Nicholson, R.A., The mystics of Islam, London, 1914, p. 105
[11] Ibne Arabi, Fosus-al Hikam (ed. & tr. In Persian, Mohammad Ali Muhid & Samad Muhid), Tehran, 1385HS (2007), P.321
[12] قرآن، 15:29 الحجر ( ترجمه: غ. ع. حداد عادل)، مشهد ، 1390
[13] Srimad Bhagvad-Gita (Rendered into English by Tridandi Bhiksu Sripad Sagar Maharaj), http://bvml.org/SBRSM/books/GITA.PDF, X-20, p.74
[14] Hujwiri, Abul Hasan Ali; Kashf-ul-Mahjub (tr. R.A. Nicholson), London, 1936, p.24
[15] Ibne Qayyim, Tariqul-Bahrain (tr. In Urdu as Islami Tasawwuf by Abdur Rahim), Lahore, p.20-22