بیدل دهلوی در محیط ادبی بخارا و سمرقند

بیدل دهلوی در محیط ادبی بخارا و سمرقند

مقاله ای که در ادامه آورده شده است یکی از مقالات برگزیده کنگره ی بین المللی عرس بیدل دهلوی است که توسط پروفسور جمعه قل همرایف از ازبکستان ارایه شد.

معرفی پروفسور جمعه قل همرایف

پرفسور جمعه قل همرایف (جمعه همراه)، ادبیاتشناس، دکتر علوم فیلولوژی، استاد دانشگاه دولتی سمرقند است. وی در 30 ماه جولای سال 1947  در دهکدة سَنگموله منطقة دهقان آباد استان قشقه دریا به دنیا آمده است. وی در موضوعی “انتقاد نثری سالهای شست و اوایل هشتاد قرن بیستم” رسالة دکترای و  با موضوع  “انتقاد ادبی تاجیک در سال های شست و هشتادم قرن بیستم میلادی (خود آگاهی انتقاد، انتقاد نظم، انتقاد نثر)  رسالة دکترای عالی را دفاع نموده، عنوان پروفسوری گرفته است.

مولف چند کتاب و رسایل مثل “نقد یونان قدیم و شعر فارسی تاجیکی”(سمرقند، 2001) “جریانهای ادبی”، “نقد نثری بدیعی تاجیکی (دوشنبه 2005)، “ادبیات” (کتاب درسی آموزشی، تاشکند، 2005)، تاریخ انتقاد ادبی”(کتاب درسی آموزشی برای دانشجویان، دوشنبه، 2006)، “نقد شعر” (تاشکند 2006)، تاریخ ادبیات نوین تاجیک” (تاشکند، 2015) می باشند.

 

بیدل دهلوی در محیط ادبی بخارا و سمرقند

مقدمه

بحث در باب حضور پایدار و نفوذ ادبی و معنوی بیدل در محیط ادبی بخارا و سمرقند قرن نوزدهم و اوایل سدة بیستم میلادی مسئله مهم نظری و عملی تاریخِ ادبیات تاجیک بوده، تحقیق جامع آن به حلّ مشکلات تکامل طبیعی پدیده ادبی تأثیرپذیری و میراث ادبی کمک خواهد کرد. مؤلفانی که راجع به زندگی و میراث ادبی عبدالقادر بیدل تحقیقات انجام داده اند در این مسایل با دیدگاه اجتماعی گرایانه نزدیک شده اند و از آشکار نمودن عوامل واقعی نفوذ و اعتبار این شاعر بزرگ در محیط ادبی بخارا و سمرقند، ذهنیت مردم آن و تفکر بدیعی شاعران این منطقه فاصله گرفته اند.

       واژه های کلیدی: عبد القادر بیدل، محیط ادبی، بخارا، سمرقند.

نتیجه: در مقاله جنبه های گوناگون موضوع تاثیر میراث ادبی بیدل دهلوی بر محیط ادبی بخارا و سمرقند تحلیل شده، مقام  تأثیرگذاری میراث ادبی بیدل دهلوی در بین دانشمندان و افواه بخارا و سمرقند معیّن گردیده است.

چکیده

اصل حقیقت این است که با وجود مرزبندیهای ایدئولوژیک و ذوقی ساکنان ماوراالنهر و بزرگترین مراکز ادبی و فرهنگی آن چون شهرهای بخارا و سمرقند در زمان مورد نظر همچنان بر سنتهای ادبی گذشتگان خویش وفادار مانده، ادبیات و هنر این حوزه پیوند استواری با پیرو سنن ادبی پیشقدمی پیشین داده اند.

بعضی کتابهای ادبی تاریخی و ادبی و یادداشتهای اهل ادب فقط به عوامل اجتماعی حضور پایدار و نفوذ بیدل و آثار او به تفکر و ذهنیت مردم این منطقه و محیط ادبی اشاره ها کرده اند. از جمله احمد دانش و استاد عینی اشاره های در این باب دارند. از قضاوتهایی که این دو کرده اند بر می آید که هر دو هم عامل اصلی قرینی مردم و محیط ادبی سمرقند و بخارارا با بیدل و شعر او گرفتاری های اجتماعی و اخلاقی دانسته اند.

یادداشتهای احمد دانش و صدرالدین عینی عامل اصلی قرینی با شعر بیدل را درکارآمدی پیام آن دانسته اند. واقعاً هم محتوای هر شعر بیدل دارای نکته ای یا چکیده ای از فرهنگ مردم بوده، قالب آن قوانین مناسب مانند وزن و قافیه را در اختیار داشته، وسیله ای مناسب انتقال آن نکته و چکیدة فرهنگی بوده است. اما علاوه بر این عامل دیگر مهم  قرینی مردم و اهل قلم بر اشعار بیدل خوب بودن و جاذبه ای مضامین اشعار و فلسفة بیدل است. یعنی مضمون قوی و قالب محکم داشتن شرط لازم رواج نفوذ شعر این شاعر توانا است. از لحاظ حسّی  و زیباشناختی امتیاز داشتن شعر بیدل نیز عامل دیگر تأثیرگذاری بر قرابت مردم و اهل ادب به شعر شاعر و نفوذ آن در محیط ادبی سمرقند و بخارا بوده است. احساس شاعرانة بر چنین شعر حاکم و زیبای هنری آن نیز در این زمینه عامل دیگر محبوبیت این شاعر و شعر اوست.

یکی از عوامل دیگر مهم و تأثیرگذار حضور پایدار و نفوذ شگفت انگیزی شعر بیدل و اندیشه و آرای او در ذهنیت مردم و محیط شعر و شاعری بخارا و سمرقند، همانا رنگ اقلیمی و محلّی داشتن شعر و تفکر شاعری اوست، که ریشه در نفوذ مرکز ادبی سامانیان بر دیگر مراکز شعر فارسی تاجیکی داشته، هم جنبة زبانی و هنری دارد. از این جهت گرایش اکثر شاعران این دوره به شعر بیدل، مثالاً سریر، سیرط، عیسی مخدوم، تغرل و دیگران عوامل روحی و زمینه های ذوقی و ادبی داشته، نقش و جایگاه بیدل را در فاصله زمان معین در محیط اجتماعی و ادبی این دو مرکز فرهنگی تعیین می کند.

                   جایگاه بیدل دهلوی در محیط ادبی بخارا و سمرقند

بحث در باب نقش و جایگاه عبدالقادر بیدل دهلوی در محیط ادبی بخارا و سمرقند تنها با مسئله تأثیر و و پیروی محدود نمی شود، بلکه به شناخت مسایل مهمتری، مانند عوامل اساسی نفوذ و توجه این شاعر بزرگ در محیط ادبی این شهرها و ذهنیت طبقه های مختلف اهالی آن رهنمایی می کند. برای دستیابی به حقیقت مسئله کتابهای ادبی و تاریخی، یادداشتهای اهل ادب و آثار شاعران جداگانه سرچشمه ای اعتمادبخش به شمار می آیند. از جمله برای روشن نمودن بسیاری از مسایل مورد بحث اندیشه و آرای احمد دانش، استاد صدرالدین عینی و محققان این محیط ارزشمند می باشد.

همچنان که رسول هادی زاده تأکید کرده است، در شناخت چهره ای واقعی شاعر بیدل “تأثیر و خدمت احمد دانش خیلی بزرگ بوده است. احمد دانش از معتقدان جدّیترین ایجادیات بیدل به شمار می رفت. وی مضامین بزرگ و دقیق آثار فلسفی و صوفیانة بیدل را به خوبی میدانست، ایده های پیشرفت شاعررا قدردانی میکرد، به استعداد شاعر احترام  بزرگی داشت” (رسول هادی زاده. ادبیات تاجیک در نیمه ای دوم قرن نوزدهم(میلادی). دوشنبه: انتشارات دانش، سال 1968، -ص. 130. کلّ صفحات کتاب 294 ص.)

واقعاً هم احمد دانش در فعالیت خود همیشه به “دریافت معانی دقیق”ی آثار بیدل تأکید ورزیده است، که اشاره به درک ماهیت بدیعی شعر شاعر است. این متفکر از همین راه به شناخت و ارزیابی آثار بیدل نزدیک شده، در ایجاد از چهره های بدیعی آثارش از سبک ادراک هنری بیدل ایجادکارانه استفاده کرده است. نمونه عالی چنین بهره برداری آگاهانه و ایجادکارانه در آفریدن چهرة خالمحمد شکارچی از تجربه ای بیدل در آفریدن سیمای مُلّا قلندر استفاده کردن احمد دانش می باشد.

احمد دانش تجربة بیدل را تعمّق کرده، اعتقاد می کند، که “در بنی نوعی انسان امثال اینچنین زورآوران به هر دورانی و قرنی  به وجود می آمدند، عجایب قدرتی داشته اند”. این برداشت دانش از تصویر سیمای ملا قلندر در یک حکایت “چهار عنصر” بیدل منشأ می گیرد، که قهرمان شاعر اسب را برداشته از دریا می گذراند. احمد دانش اوّل این تصویررا “مبالغه و افطرا” (افراط) دانسته، سپس اساس زندگی داشتن آنرا اقرار می کند و تجربة چهره آفرینی شاعر بزرگ را در عمل استفاده می کند.

در بخارا آن زمان، که به قَولِ احمد دانش “مشاعره و مکالمه دریافت معانی دقیق بلکلّ برهم خورده بود” شعر بیدل مثل نور چراغی را میماند، که تاریکی های قُلوُب را روشن می کرد. علاقمندان شعر آن شاعرِ توانا دریافته بودند، که شعر بیدل “از تکلّفهای، که در شعر متقدمان از طریق علوم و تجارِب اهل مدرسه وارد شده بود” (عبدالحسین زرین کوب، از چیزهای دیگر. تهران، 1378. – ص. 130)، آزاد بوده، چند امتیاز مشخص دیگر نیز دارد: نخست، بیدل تجربه های زندگی را از روزگار عامّه در شعرش فرا گرفته است، دوم این که زبان شعرهایش از واقعیت منشأ می گیرد، سوم حکمت زندگی و اِرسالُ المثل در شعر او نفوذی معنوی دارد، چهارم امتیاز شعر او در مضمون تازه بوده، پنجمینش “اظهار تسلیم و تمکین آمیخته با نامرادی، که در عین حال ناشی از ایمان قلبی و قضا و قدر” می باشد. بیدل با چنین طرز غیر معمولی برخورد با واقعیت توانسته است مضمون تازه و افکار و هیجان خودرا افاده کند، که در آن زمان گرفتاران وفادار خودرا در محیط ادبی و فرهنگی بخارا و سمرقند پیدا کرده توانیست.

عامل دیگر مهم قرینی، نفوذ و پایداری حضور بیدل در این مناطق ادبی و فرهگی و ذهنیت مردم آن، پیش از همه ریشه در اصالت هنر و “رنگ اقلیمی و محلّی” و تجربه های شاعران قرون نهم، دهم و یازدهم میلادی فارس و تاجیک دارد، که در طول زمان “به شعر اقالیم دیگر” (شفیعی کدکنی. صُوَرِ خیال در شعر فارسی. تهران: آگاه، 1366، ص. 395) نیز نفوذ و تأثیر چشمگیری داشته است.

ما در بالا در مثال چهرة خالمحمد به رویش تأثیرپذیری احمد دانش از طرز نگارش بیدل اشاره کرده بودیم. ولی باید تأکید کرد، که قرینی احمد دانش را به ادراک بدیعی بیدل، پیش از همه ماهیت اجتماعی و “رنگ اقلیمی و محلّی” معین می کند. احمد دانش تجربة بیدل را در جستجوی مضمونهای تازه و طرز تصویر و قالب های معمولی ادبی اندازه کرده نمی توانست. این متفکر مهمترین اسرارٌ ایجادیات بیدل را که دریافتهایش را از واقعیت جهان به صورت تازه و غیر عادّی افاده کرده توانسته است، شناخته بود. واقعاً نیز بیدل مثل یک سنت گرای توانسته است با ارایه تصویرهای که تازه و بیسابقه بوده اند، به ذهنیت سخنوران و مردم نفوذ کند. شاعر بزرگ در این راه به افراطگرا نبود و تازه در تصویررا به افراطگرا نکشیده است. احمد دانش و پیروانش را محض همین طرز تازه ای تصویرگری بیدل که مَحَکَش تجربه ای واقعه نگاری و دریافت های اخلاقی بود، به خود جذب کرد و او و پیروانش از این تجربه آگاهانه و ایجادکارانه استفاده کرده اند.

تجربه واقعنگاری و دریافتهای اخلاقی بیدل در مثال اشعر و حکایتهای “چهار عنصر” چنان که اشاره هم کردیم، در آفریدن چهرة عمویش میرزا قلندر برای احمد دانش تنها منبع الهام نبوده است، بلکه چشم اورا در شناخت سرنوشت انسان باز کرده، سبب به میدان آمدن چهره های ملاخال، شُکوُربیک و دیگران گردیده است. شناخت آدم معمولی در طرز (سبک) ادراک بدیعی بیدل و احمد دانش یک پهلوی رنگی محلی آثار بدیعی است که هدفش حال و هوایی روزگار انسان را در زمان و مکان معین آفریدن است.

همین عامل مهم قرینی و نفوذ بیدل را در تفکر بدیعی شاعران محیط ادبی بخارا و سمرقند تعمین کرده، باعث شده است که از بیدل الهام گیرند، به شعرش مخمس ببندند و از شعرش در آثار نثری برای تأکید اندیشه و آرای خود فراوان اقتباس کنند، که برای ادبیات اصیل پدیدة در گذر نخواهد بود. ما اینجا دیدگاه های احمد دانش را راجع به شعر بیدل بیان نمی کنیم. در این باب بعضی دانشمندان اظهار نظر کرده اند. ولی یک نکته ضرورت به تاکید دارد: احمد دانش در حکایت هایش در افاده اندیشه هایش راجع به این و آن مسئله از شعر بیدل فراوان اقتباس کرده است. این اقتباس ها بیشتر برای تاکید این و آن مسایل اجتماعی و اخلاقی کاربست شده اند، که نیز در تأکید عامل هنری و معنوی شعر بیدل در محیط ادبی بخارا و سمرقند می باشد. به افادة دیگر الهام و تأثیر بذیری احمد دانش از شعر بیدل “اساس ایده ای” (رسول هادی زاده) داشته، زمینه را برای پایداری و نفوذ بیدل در این منطقه مهیا کرده است.

اگر احمد دانش بیشتر به جنبه های هنری و اخلاقی و مضمون تازه ای شعر بیدل در مجموع ناسازگاری او به آرکستر سیاسی و اجتماعی عصرش توجه کرده باشد، استاد عینی را وابسته به شرائط زمان زندگی اش ماهیت اجتماعی و اخلاقی آثار این شاعر بزرگ گرفتار داشته است. استاد عینی نخستین بار اندیشه اش را در باره ای بیدل و ایجادیات او هنگام تحصیل در مدرسه بخارا به واسطه نامة که در ماه مارس سال 1910 از بخارا به استنبل (ترکیه) به شریکدرسش (همکلاس خود) عالمجان ادریسی فرستاده است، بیان کرده بود. (ج. بقازاده. نویسنده و ادییال زمان. دوشنبه: ادیب، 1987، ص.224-232). از این نامه معلوم می شود که عینی از آوان جوانی مشغول به آموزش زندگی و میراث ادبی بیدل بوده است. از این نامه و سرسخنی که ادریسی به این آن نوشته است، بر می آید که در ابتدای قرن بیستم میلادی بیدل و شعر او توجه دانشمندان و مردم کشور دیگر نیز به خود جلب کرده، در مطبوعات ترکی زبان در بارة بیدل مقالات به چاپ رسیده است.

استاد عینی در این نامه جنبه های مهم زندگینامه ای بیدل را ذکر کرده، به چند نکته تاکید می ورزد. از جمله هنگام خدمت در دربار(سرای) محمد اعظم شاهزاده از شاعر نوشتن مدحیة در بارة خود می طلبد، ولی شاعر این را رد کرد؛ تملق و مداحی را نپسندیدن و از خدمت شاهزاده استعفا دادن بیدل را ذکر می کند. عینی در توضیح خلقیات بیدل مهمترین فضایل اخلاقی اورا با استناد به شعرها و واقعات سرنوشت شاعر نشان می دهد، که قناعتمندی شاعر از جمله آن است:

دنیا اگر دهد نخیزیم ز جای خویش

من بسته ام حنایی قناعت به پای خویش.

پیوند معنوی و پایدار نفوذ بیدل را در زندگی عینی نخستین رسالة او در بیدلشناسی جهان نیز ثابت می کند.

استاد عینی در “مختصر ترجمة حال خودم” و “یادداشتها” توانسته است که عوامل اساسی قرینی و نفوذ بیدل را در زندگی خودش، خانواده اش، مردم و محیط ادبی بخارا به روشنی نشان می دهد. وی در “مختصر ترجمة حال خودم” نفوذ بیدل را در زندگی معنویش که آن وقت هنوز در مدرسه تحصیل کرده است، بیان می کند. حوادثی که عینی در این دو اثر ذکر شده، تصویر کرده است، پیوند شعر بیدل را با سرنوشت عینی خیلی روشن افاده کرده، نفوذ شاعربزرگ را در زندگی مردم آن محیط ثابت می سازد.

استاد عینی در “یادداشتها” ضمن تصویر مریضی پدر و مادرش عوامل واقعی قرینی و نفوذ بیدل را در زندگی روزمرّه مردم بیان می دارد. وی نوشته است: “آرزو می کردم که کاری شده همة این غم و کلفت ها، هرچند یکچند دقیقه هم باشد، از یادم براید و من هم اندکی روی آسایش را ببینم و با خواهش این آرزو بیت زیرین غزل بیدل را، که پدرم در این گونه موردها بسیار می خواند، به یاد آوردم و با آواز پست و محزون زمزمه کردن گرفتم:

ای فرامشی کجایی تا به فریادم رسی،

باز اندوه دل غم پرورم آمد به یاد.

 

در این وقت سرود جفترانان شنیده شده، مرا به خود مشغول کرد. جفترانان منطقه ای غژدوان عادتاً در شبهای تابستان در ساعت ده شب گاو بسته، کار سر می کردند و زمین را پیش از برآمدن آفتاب دندانه و ماله کرده، نمِ (ترو حس تراب را) کلاً  در خودش نگاه می داشتند و از خشکاندن پرتو آفتاب امین می کردند. در شبهای دراز تیرماه باشد، بعد از نیمة شب کار سر کرده، پیش از طلوع آفتاب کارشان را تمام می نمودند. در این گونه وقت جفترانان تصلیبخش آن که مجبوریت زندگی خواب شیرین را ترک کرده، در شب تار کار می کردند، سرودخانی بود…” (صدرالدین عینی، یادداشتها. جلد 6، دوشنبه: انتشارات دولتی تاجیکستان، 1962، ص. 178). استاد عینی در ادامه این سخن تصویر می کند، که چگونه جفتران در هوای عشٌاق غزل بیدل را می خواند و به این وسیله درد دلش را بیان می کند. عینی آهنگهای “ششمقام” بر متن بیدل را “حقیقتاً ترجمان احوال آنروزه کشاورزان و از آن جمله دهقانان (همانجا، ص.179) می داند و پاره ای از این غزل را اقتباس می آورد:

دلیل کاروان اشکم، آه سرد را مانم،

اثرپرورد داغم حرف صاحب دردرا مانم،

رفیق وحشت من غیر داغ دل نمی باشد،

در این غربت سرا خورشید تنهاگرد را مانم.

فلک عمریست دور از دوستان می درادم، بیدل،

به روی صفحه ای آفاق بیت فرد را مانم (همانجا، جلد 6. ص. 179).

نکتة مهمی، که از یادداشت بیرون می آید تاکید بر نفوذ شعر بیدل در زندگی مردم آن محیط دارد. علاوه بر این، عینی با تصویر این منظره بر پاکداری سنت ادبی شعر بیدل تاکید می ورزد، که بیانگر نفوذ این شاعر در تفکر و زندگی مردم است. دانشمند ایرانی شفیعی کدکنی از این تصویر عینی متأثر شده، چنین سئال می گذارد:

“… این پرسشی است، که کشاورز بیسواد ماوراالنهری، که شعر بیدل را به آواز می خواند و در شبهای خویش زمزمه می کند، چه چیزی از آن می فهمد. یا هم اکنون عامّه مردم در افغانستان از بیدلخوانی چه چیزی درمی یابد، که ما تحصیلکردگان این طرف (منظور ایران زمین است – شرح ما) از آن محروم هستیم؟” (دکتر شفیعی کدکنی. حافظ و بیدل در محیط ادبی ماوراالنهر در قرن نوزدهم/ آموزگار، 10م ماه آوریل سال 1990).

پاسخ این دانشمند به این پرسش تاکید بر حضور دوامداری نفوذ معنوی بیدل در تفکر و معنویت مردم این سوی آمو دارد. او می نویسد:”چنین به نظر می رسد، که ما (ایرانیان در نظرند – شرح ما) بیرون از ادامه سنن زبان شعر بیدل قرار گرفته ایم و این گسستگی از آن سنت عامل اصلی این امر است، که آنچه در داخل مسئله ای استمراری (پیوستگی) سنت در این خصوص قابل یادآوریست، این است که وقتی کسی در درون یک سنت هنری یا ادبی قرار گرفت، اندک-اندک و به تدریج دیگر به مفردات آن توجه ندارد و کلّ یا پاره های به هم پیوسته از  یک کلّ هنری را به طور اجمالی احساس می کند” (کدکنی، همان مقاله)

حضور فراوان شعر بیدل در متن زندگی مردم این دیار، همچنان که کدکنی پنداشته است، تنها “وسیله تصلی بخشیدن خویش” نبوده، بلکه بیانگر نفوذ این شاعر و شعر او در اندیشه و آرای ساکنان بخارا و سمرقند است. اگر دقیقتر بررسی کنیم، ناهماهنگی عینی با مجموعه ای آرکستر سیاسی و اجتماعی عصر زندگی اش اورا وا می داشت، که از زبان بیدل گوید:

زندگی در گردن افتاداست، بیدل چاره چیست،

شاد باید زیستن، ناشاد باید  زیستن   (یادداشتها، جلد 7، ص. 260)

استاد عینی حضور و نفوذ بیدل را در زندگی عامّه مردم و اهل ادب و هنر در تصویرهای، که از زندگی حاجی عبد العزیز و یاران او می آورد، ثابت می کند و بیتی را از یک غزل شاعر، که حافظ سروده است، اقتباس می کند. بیت این است:

چشم مستت عین ناز، ابروی مشکین ناز محض،

این چه طوفان است، یا رب، ناز بر بالای ناز (جلد ششم، ص.331)

نفوذ بیدل را در محیط ادبی مناطق گوناگون بخارا و سمرقند از سنت های بیدلخوانی نیز ثابت می کند. از جمله تصویر عینی از مراسم بیدلخوانی در زادگاهش ساکتره نفوذ بیدل را “در اعماق زندگی و ذوق ادبی مردم ماورالنهر (شفیعی کدکنی. صور خیال در شعر فارسی. تهران: آگاه، 1366، ص. 395) نشاد می دهد. منظره ای بیتبرک هایی که عینی تصویر کرده است، نیز گواهی نفوذ شعر بیدل در ذهن مردم آن روزگار بخارا است.

از خلال “یادداشتها”ی عینی مناسبت دانشمندان پیشقدم آن روزگار به شعر و شخصیت انسانی و اجتماعی بیدل روشن احساس می شود. استاد عینی در باره ای یحیی خواجه می نویسد: “بسیار جهات پیشگامی میرزا بیدل را در خود تجسم کنانیده است” (عینی، جلد 7.) نویسنده در سیمای یحیی خواجه انکشاف نقتة نظر بیدلفهمی دانشمندان پیشقدم قرن نوزده میلادی را به طور بدیعی نشان داده است. تصاویر عینی گواهی تأثیر و نفوذ مضامین اجتماعی شعر بیدل در اندیشة مردم و محیط ادبی و فرهنگی بخارا در مثال یحیی خواجه است. خطاب یحیی خواجه به تاجیر جوره بیک عربوف و ملّا باتورخان، از زبان ملّا امان آوردن رباعی بیدل نیز موقعیت شاعررا در محیط و ذهنیت مردم آن روزگار ثابت می کند. همین طریق از آنچه گفته شد، میتوان چنین نتیجه گرفت، که رابطه شعر بیدل با مردم و محیط ادبی و فرهنگی بخارا در آن روزگار مستقیم بوده ایت و نتیجه اش نیز مسبت است.

نقش و جایگاه بیدل در سرنوشت شاعران این منطقه تحقیقات جامعه را تقاضا می کند، که اینجا ما امکان حلّ این مسئله را نداریم. ولی در ردیف آنچه گفته شد میتوان افزود، که تأثیرپذیری شاعران بخارا و  سمرقند از هنر و اندیشه این شاعر بزرگ حادثه تصادفی نبوده است.

از احمد دانش و صدری سریر سر کرده، تا نقیبخان طغرل که خودرا “از تبار بیدل” می دانست، شاعران این سرزمین “مقلید”ی هوسکار بیدل نبوده اند. شخصیت انسانی و هنری بیدل، ارزش اجتماعی و اخلاقی آثار او عوامل اساسی تأثیرپذیری شاعران از شعر بیدل در عصر نوزده و ابتدای سدة بیست میلادی بوده است، که در مجموع حادثه مسبت بوده، به پیشرفت ادبیات مساعدت نیز کرده است. ولی متأسفانه حسّ بدبینی از اعتدال بیرون نسبت به جریان پیروی از بیدل در زمان شوروی، که جنبة فرمایشی و ایده لوژی داشت، باعث شد که نقش و جایگاه شاعران این دوره به درستی شناخته نشود. این روش باعث شد، که آثار بعضی آنها در شکل کامل دسترس خواننده نشد و هویت شاعریشان همچنان ناروشن ماند. در این ردیف میتوان از سیرت، سریر، بیباک، سپندی، عیسی مخدوم و چندی دیگر یاد کرد که با سببهای معلوم نقش و جایگاه هنرشان به قدری که لازم است، مشخص نگردیده است.

در شکل شعری و معنوی با بیدل اتفاق پیدا کردن پیروان این شاعر حادثه تصادفی یا هواپرستی نبوده، اولا به سنتهای یگانه ای ادبی و فرهنگی اساس یافته بود، ثانیاً، یادها و آرمانهای انسانی نزدیک به هم و سیمای اخلاقی مشترک زمینه گذاری حضور پایدار و بردوام بیدل در تفکر هنری شاعران و مردم این منطقه گردید. از این نظر شاعران و مردوم این حوزه را، پیش از همه طراوت غیر عادی شعر بیدل و “جوشش هیجان واقعی در ورای تصاویر رنگین و زخیمی (وسعتناک) تخیل” (دکتر محمود فتوحی. بلاغت تصویر. تهران، 1386. ص. 356، کل ص.461) به خود جزب نموده است.

شعر بیدل برای شاعران بخارا و سمرقند از آغاز، همچنان که شفیعی کدکنی پنداشته است، از نظر جنبه هنری و لطف شعری محوشده نبود، بلکه شگفتانگیزی شعر بیدل آنهارا گرفتار میداشت و از پسش می برد. شاعرانی که نام بردیم، از حیرت بیدل رنگ و بوی زندگی و عرفان را احساس کرده، بیم و اظتراب، اصالت و وهم، صحرای بنگ و وهم و دیگراندیشی را در متن واقعیت روزگار زیشتشان به رنگ و معنی دیگر دیده اند. بنابر این شعر آنها معماری جدیدی بود با هندسة ویژة خویش، که متأسفانه، عمیق شناخته هم نشد و شاید بی بازگشت مارا پدرود هم گفت.

 

 

 

 

 

  • برچسب ها:
ارسال نظر

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.