بازتاب همدلي و همبستگي دراشعار بيدل

بازتاب همدلي و همبستگي دراشعار بيدل

بازتاب همدلي و همبستگي دراشعار بيدل” عنوان  یکی از مقالات برگزیده سومین کنگره بین المللی عرس بیدل دهلوی است که در این همایش بین المللی ارایه شد.

بازتاب همدلي و همبستگي دراشعار بيدل

     [*]دكتر حسين فقيهي

   عضو هيأت علمي دانشگاه الزّهرا

 

چكيده :

همدلي و همبستگي از‌ آرزوهاي ديرينة بشريت در درازناي تاريخ است، كه نتيجة مثبت آن موجب پيوند عميق انساني در گستردة زندگي پرآشوب است. ادبيات فارسي منبعي سرشار از ذخاير گرانبهاست كه باز تاب دهندة دوستي، الفت، همدلي و همبستگي مي باشد. اين بيان احساسی و عاطفي تنها به يك يا دو شاعر اختصاصي ندارد كه ما آن را محدود و محصور نماييم، بلكه همة شاعران و انديشمنداني كه قلم را رقم زدند بيشترين بار محتوايي سخنانشان را به اين موضوع حياتي اختصاص دادند. بيدل دهلوي يكي از شاعران بزرگ نكته پرداز و مضمون ياب نيز در ديوانش،‌ بسياري از ابيات مرتبط با موضوع همدلي و همبستگي را گنجانده و به اهميّت آن پي برده است. وي پيوسته به ارزش و كرامت انساني توجّه مي دهد و براين باوراست كه آرامش و آسودگي واقعي، هنگامي به دست مي آيد كه هر فرد به ياري و دوستي همنوع خود بينديشد و بداند كه لذّت آسايش، آنگاه حاصل است كه از پريشاني و آشفتگي روزگار به دور باشد، چنان كه گويد:‌

لذّت آسودگي آشفتگان دانند و بس   زلف را هر حلقه در خميازة‌جمعيّت است (د/250)

شاعر در راستاي رسيدن به اين هدف مهّم همگان را به باز شناخت و به‌كارگيري شيوه هاي اخلاقي، همچون احساس دردمندي خود و ديگران، دوري از ستمگري، همبستگي گروهي، محبّت و يكرنگي، دوري از آزمندي، صبر و بردباري، دوري از تعصبّات ديني و مذهبي، كناره گيري از انتقام و كينه توزي، افتادگي و فروتني، آشتي پذيري، دلجويي، دوري از زشتگويي، گريز از ما و من يادآور مي شود و در راستاي رسيدن به كمال انساني، بشريت را به بازيافت و تكميل خوي انساني و خداگونگي فرا مي خواند.

واژگان كليدي : بيدل، ديوان ، همدلي و همبستگي ، انسانگرايي، سبك هندي

مقدمه :

انسان به رغم بسياري از موجودات ديگر داراي زندگي اجتماعي است و همين امر وي را برآن مي دارد تا هر چه بيشتر به جامعه نزديك شود و با همگان پيوند دوستي و الفت برقرار كند، زيرا كه آرامش و آسايش خاطر وي آنگاه به دست خواهد آمد كه با همنوعان خود بپيوندد و از ستيز و ناسازگاري با آنها دوري كند. در دنياي امروز كه بشريت افسار و تمدن را يدك مي كشد و به خود مي بالد كه به كرات ديگر سفر كرده است، امّا در مهمترين و اصلي ترين زندگي خود كه تمام پياميران و انديشمندان ديني و اخلاقي براي راهنمايي وي كوشش بي نهايت كرده اند، يعني برقراري آسايش و امنيت و دوري از هر گونه جنگ و ستيز با يكديگر، باز مانده‌اند.

انسان قرن بيست و يك از خطرات جنگ و ستيز استعماري و استبدادي، بي فرهنگي، فاصله‌هاي طبقاتي،‌تعصبّات موهوم مذهبي و ديني،‌ نابرابري هاي مادّي و اجتماعي، ستمگري هاي وحشيانه،‌دورويي و رياكاري، قدرت طلبي‌هاي حيواني و غيره رنج مي برد، كه موجب نااميدي و افسردگي و ترس انسان از سرنوشت آيندة حكايت مي كند و همين امر عاملي شده است تا جوامع بشري به سرعت به سوي زندگي پراز هراس و نااميدي و از هم گسستگي، دوري از همدلي و پيوند با يكديگر، دچار شوند.

تنها راه چاره همان است كه به اديان آسماني، به ويژة آيات قرآني روي آورند كه همگان را به حلّ مسائل زندگي از طريق گفتگوي منطقي و گوش فرا دادن به سخنان حكمي و روي آوردن به همدلي و همبستگي تشويق نموده است. قرآن با صداي رسا همه انسان ها ، به ويژه، مؤمنان را وامي دارد تا به ريسمان الهي چنگ زنند و از پراكندگي دوري نمايند. قرآن به آنان تذكرّ مي دهد كه براي بهتر زيستن، نعمت خدا را يادآورند و از دشمني و ستيز با يكديگر بر حذر بوده، به انس و الفت گرايند تا از آتش جنگ و جدايي با همديگر در امان باشند (آل عمران/103) در ادبيات فارسي ابياتي بازتاب يافته است كه بيانگر عشق و دوستي انسان ها به يكديگر و تشويق به همدلي و همبستگي آنان نسبت به هم است، يكي از شاعران برجسته و مضمون گرايي كه در اشعارش نمونه‌هاي ارزشمندي از نوعدوستي، همدلي و همبستگي را برپاية احساس و عاطفه بيان مي كند و جان تشنگان عشق و دوستي را سيراب مي نمايد. بيدل دهلوي است كه با زباني رسا مي گويد:‌

بي محبّت زندگي نيست جز ننگ عدم     خاك كن بر فرق آن سازي كه بي آهنگ اوست (بيدل دهلوي، 1371: 195)

ايجاد وحدت و همدلي، برپاية توجّه و تمركز برفضائل اخلاقي و ارزش هاي انساني است كه نگرش انسان دوستي را در ميان افراد فراهم كرده و همه را براي روابط صلح جويانه متعهّد مي كند( محمّدي ، 1380: 333) گسترش مفهوم انسان گرايي و اخلاق بشري، پيش درآمدي براي ايجاد صفا و صميميت و صداقت و درستكاري همة انسان‌ها خواهد بود. «صدا مكاتب فكري و اجتماعي، تنها در يك بعد از ارزشهاي انساني رشد نموده و نتوانسته‌اند راهنماي خوبي براي زندگي فردي و جمعي مردم باشند، زيرا كمال انسان در گرو تعادل و توازن اوست. به اين معني كه بايد همة استعدادها و ارزش هاي اخلاقي انسان در يك وضع هماهنگ و همراه هم رشد كنند.» (مطهّري، 1369 : 41)

اخلاق ديني و اسلامي توجه خاصّي به روابط اجتماعي دارد و جامعة جهاني را به سوي تقوا، نوع دوستي و همدلي و همبستگي دعوت مي كند. (رهبر،‌1385 : 102)

در منطق قرآن،‌ همدلي و همبستگي، آنگاه به نتيجه مي رسد كه ارزش اخلاقي در جامعه نهادينه شود و آن را به كار بندند، زيرا تا مردم از درون اصلاح نشوند و روابط دوستانه نداشته باشند،‌جامعه تغيير نخواهد كرد. (مقّدم، 1383 :‌20) محبّت و همدلي موجب تعالي روح انساني مي شود، يونانيان قديم سه نوع محبت و همدلي را باور داشته اند كه محبّت دوستانه، محبّت عاشقانه و محبّت برادرانه يا نوع دوستي و همدلي انساني است اين دوستي در مفهوم عشق نيست، بلكه آرزوي خيرخواهي و همدلي براي خود و ديگران است كه شخص را برمي انگيزد تا آنچه را براي خود مي خواهد. براي ديگران نيز بخواهد، يعني مسئوليت يك من در برابر يك تو است (بولتن 1381: 365) بيدل در اين خصوص نغمه اي خوش آهنگ و نواسر مي دهد و مي گويد:

محبّت از من و تو رنگ امتياز گداخت                         تري و آب سزاوار نيست فاصله را (د/43)

در عشق و محبّت، صداقت و صميميت معني دار مي شود،‌آنگاه همدل و محبّت رشد مي كند كه افراد بتوانند با هم همدلي و هم زبان باشند، تعصبّات بيجا و پيشداوريهاي نابجا در همبستگي انسان ها راه ندارند(كامكاري، 1388: 42).

امام علي(ع) فرمود: « آنچه را كه براي خود دوست مي داري براي ديگران نيز دوست بدار و آنچه را كه براي خود ناگوار مي داري دربارة ديگران هم ناگوار بدار. » (شهيدي 1368 : 301) بيدل مي گويد:

همچو آئينه اگر صاف شوي                                     همه جا انجمن ديدار است (د /173)

قدرت محبّت در همگرايي و همدلي جامعه ،آنچنان نيرومند است كه اگر در سطح وسيع و در گسترة گيتي فراگير شود، زمينة نابرابري و بيدادگري رخت برمي بندد‌«احتياج به عدالت درباب محافظت نظام نوع، از جهت فقدان محبّت است، چه، اگر محبّت ميان اشخاص حاصل بودي به انصاف و انتصاف احتياج نيفتادي.» (طوسي، 1373 : 259)

اصولاً همگرايي و آشنايي با يكديگر و به عبارتي « صلة رحم » از مواردي است كه موجب جلب محبّت و دوري از تنش مي گردد، زيرا « هر چه افرا، بيشتر با يكديگر ديدار نمايند، واكنش مثبت آنها نسبت به هم بيشتر خواهد بود، پيامبر (ص) فرمود : الزِّيارهٌ تٌنْبتٌ الَمَودَّهَ» ديد و بازديد، دوستي به وجود مي آورد.» (مجلس، 1404، ج 73: 74) بيدل نيز به همين مضمون سروده است:

موج چون بايكديگر جوشيد گوهر مي‌شود       دل توان گفتن نفسهاي به هم پيوسته را (د/96)

بيدل مي پذيرد كه انسان ها از لحاظ ديني، اخلاقي ،‌زباني، اجتماعي، نژادي، مليّت و آداب و رسوم ظاهري از هم دورند و با ضمير او، من و تو مطرح مي شوند،‌امّا در واقع همه در انسان بودن شريك همند، چنانكه گويد:

«او» گفتن «ما و تو» به هر رنگ ضروراست          اينش مكن انديشه كه « او» از همه دوراست (د/177)

بيدل دهلوي

بيدل، بزرگترين شاعر پارسي گوي به سبك هندي است، اصل وي از تركان جغتايي مي باشد كه در سال (1054) در عظيم آباد پتنا به دنيا آمد و در همانجا كسب دانش كرد، منزلش درشاهجهان آباد محفل انديشمندان و ادب دوستان بود، وي را آثار فراواني در نظم و نثر تحت عناوين : نكات، مراسلات، عرفات، طلسم حيرت، طور معرفت، محيط اعظم، تنبيه المهوسّين و ديوان است. بيدل به سال (1133) در سنّ هفتادونه سالگي درگذشت. « وي از خيالبندان چيره دست بود و در ايراد مضمونهاي باريك مبالغه و اصرار مي ورزيد. در اثرهايش انديشه هاي عرفاني و غنايي با مضمونهای پيچيدة شاعرانه و تشبيه‌ها و تركيب هاي استعاري، تخيلّي و توهّمات پردامنه، با رنگ و نگار تازه و كاملاً بديع فراهم آمده است.» (صفا، 1364، ج 5، بخش دوّم : ص 1378)

عوامل همدلي و همگرايي از نگاه بيدل

از مهمترين نكات راهيابي به همدلي و همگرايي، فهم اين واقعيت است كه اركان جهان هستي به يكديگر وابسته اند و در راستاي نظمي شگفت انگيز با هماهنگي كامل به سوي كمال راه مي‌يابند و «راز خوشبختي انسان، در دستيابي به وحدت افكار و احساسات و همگرايي با تمام مردم است و انسان آنگاه به شادي واقعي دست مي يابد كه در حالت همبستگي و همدلي با همنوع خويش باشد.» (دانش، 1380: 225)

عواملي كه بيدل را برانگيخت تا اشعاري در ارتباط با همگرايي و همدلي بسرايد و به اين موضوع مهّم بپردازد در مرحلة اوّل نوعدوستي و رساندن انسان در جايگاه واقعي و كمال اوست. مهمترين عوامل مورد نظر بيدل بدين قرار است:

محبّت

بيدل، يكي از مهمترين عامل نيكبختي و آسايش همگان را در مهرباني و الفت با يكديگر مي داند، چنان كه گويد:

غيرالفت برنتابد صافي آئينه ام               مي كند تا خاروخس در ديده مژگاني مرا (د/68)

وي به دنيا دلبسته نيست،‌امّا خود را در بند محبّت و الفت انسان مي داند و مي گويد:

چو بوي گل گرفتارم به رنگ الفتي ورنه    گشاد بال پرواز است، هرچاك قفس اينجا (د/89)

در فرازي ديگر، دلهاي به هم پيوسته را همچون غنچه در هم تنيده‌اي همانند مي كند كه در آسودگي به سر مي برد و تنها نسيم يا طوفان حوادث را برهم زنندة آن مي داند.

غنچه‌ها در بستر زخم جگرآسوده‌اند        اي نسيم آتش مزن دلهاي الفت خسته را (د/96)

وي براين باور است كه الفتخانه دلها، همچون آئينه بازتاب دهنده اتحاد و همبستگي جهاني و سلوك به توحيد الهي است.

زيارتگاه يكتائيت الفتخانة دلها               نگردد غافل از آئينه يارب چشم حق بينت (د/204)

بيدل به همگان هشدار مي دهد كه مبادا رشتة الفت را از هم بگسلند، بلكه از حركت موجها درس عبرت بگيرند كه در آغوش هم مي غلتند و به پيش مي تازند. او معتقد است حركت همة انسان ها در گسترة گيتي براي پيشگيري از هر گونه نزاع و كشتار بيهوده و بيرحمانه، بايد برپاية محبّت و الفت استوار باشد.

دوستان، حاشا كه ربط الفت هم بگسلند    موج ها را رفتن از خود، هم در آغوش هم است(د/251)

بيدل از اين حقيقت سرباز نمي زند كه گاهي براثر بي توجّهي ، هواهاي نفساني، قدرت طلبي و عدم ظرفيت انساني و بيدادگري، تنشي در جامعة انساني روي مي دهد امّا آشتي پس از جدايي بسيار پسنديده و خردمندانه است.

الفت بعد از جدايي سخت محكم مي شود        رشته راپيوند دشوار است تا نگسستن است(د/265)

در باور بيدل انسان‌هاي مجنون صفت و نوعدوست از پوشش كدورت و خشم و قهر آزادند و همگان همچون طوق قمري در دايرة زندگي به يكديگر مي پيوندند نه مانند هالة غبار گرفته پشت ابر. چنان كه مي گويد:

از غبار كسوت آزادند مجنون طینتان         غيرطوق قمري، اينجا يك گريبان هاله نيست(د/275)

گرچه در سراسر گيتي بدان در كنار خوبان به سر مي برند امّا چاره اي نيست، زيرا كه در مواقع بحران و حوادث طبيعي، همان بداني كه در حالت عادي نقش سوزن را دارند و زخم و ضربه مي‌زنند به كمك همنوع خود مي شتابند و اظهار همدردي مي كنند

ناتوانان ناگزير از الفت يكديگرند             بي تكلّف رشته را گرهست همتا، سوزن است(د/281)

بردباري و نرمخويي

بردباري و نرمخويي در برابر گرفتاريهاي جامعه، يكي ديگر از عوامل همدلي و وحدت افراد در پيشرفت جوامع انساني است، كه براي دستيابي به هدفي والا و ارزشمند، تحمّل سختي ها را براي انسان آسان مي كند (شرقاوي، 1363 : 491)

در نگاه بيدل، تحمّل غمها و كدورتها لازمه انسان در جهان ناپايداراست كه هر چيز در معرض نابودي و گرفتاري است.

تانفس باقيست بايد با كدورت ساختن      در كمين آينه، آبيست وقف زنگها (د/44)

شاعر، نرمخويي و بردباري را تنها راه گشايش دشواريهاي زندگي مي داند و درشتخويي را مناسب حال ملايم طینتان نمي داند.

برنمي‌آيد درشتي با ملايم طینتان           مي شكافد نرمي مغز، استخوان پسته را (د/130)

وي معتقد است نرمخويي و بردباري خصم سركش را لگد كوب مي‌نمايد چنانكه آتش سوزان تسليم آب است.

خصم سركشي را فناساز از ملايم طینتی             آتش سوزان ندارد چاره جز مردن در آب (د/142)

فروتني

تواضح و فروتني، موجب سرافرازي و بزرگي است، آنكه خاكسار مي كند و خود را پايين تر از ديگران مي نمايد، در حقيقت برارزش و اعتبار خويش مي افزايد. افتادگي موجب جذب دوستان، و سرمة نعرة سركشان است.

وقت فتادگي مشو از دوستان جدا           اين است نقش مسلك ياران بوريا

افتادگيست سرمه آواز سركشان             دربند ناله نيست نيستان بوريا      (د/71)

فروتني و خوشخويي، بهترين ابزار براي ايجاد همدلي و وحدت مي باشد انسان خوشخوي رحمت الهي و محبّت انساني را به خود جلب مي كند. بيدل در اين خصوص گفته است:

فروغ صبح رحمت، طالع است از روي خوشخويي        زچين برجبهه لعنت مي كشد خط، بدخصالي را (د/123)

پيامبر(ص) فرمود: «شما كه نمي توانيد با مالهايتان مردم را همدل خود كنيد، پس بارويي گشاده و خويي خوش با آنها روبرو شود. »  (كليني ، 1375، ج 2: 103)

همبستگي و نوع دوستي

انسان موجودي اجتماعي است و نيكبختي او در گرو زندگي اجتماعي و همدردي و همنوايي با ديگران است، در باور بيدل رنگ و بوي جامعه در با هم زيستن است.

رنگ و بو جمعست درهر جاچمن دارد بهار           ماهمه پيش توايم اي جمله ما، با ما بيا (د/15)

وي براين باور است كه اگر دلهاي مردم با هم باشد ناتوانان جامعه گرچه همچون شيشه شكست پذير باشند امّا با وحدت و همدلي مي توانند با ستمگران سنگدل به مبارزه برخيزند.

آخر اين كهسار يك آينه، دل خواهد شدن           شيشه افتاده‌است در فكر شكست سنگها(د/44)

همنوايي و همدردي با دردمندان موجب حسرت خونبار بيدل است، همچنان كه دهانه زخم بجز موج خون، زبان شكوه اي ندارد.

از حديث دردمندان خون حسرت مي چكد          غيرموج خون، زبان نبود دهان زخم را (د/91)

بيدل معتقد است در همدلي و همبستگي، نبايد از نام و نژاد پرسيد، بلكه همچون آينه بايد همگان را در دل خود جاي داد و نامي از كسي نپرسيد، زيرا همة انسان ها در خور حمايت و همدلي هستند.

مپرسيد از دل كه ماكيستيم                          نشان مي‌دهد آئينه، نام نيست (د /230)

شاعر اتحّاد و همنوعگرايي را شرط اصلي انسانيت در سطح جهان مي داند وي با تشبيه و تمثيل زيبا بيان مي دارد تا دو سرتار به هم چنگ نزنند، چنگشان نغمه شادي سر نمي دهد.

حسن و عشق آئينة شهرت گرفت از اتفّاق       تا نباشد از دو سر محكم، صدا در تارنيست(د/205)

بيدل در غم همدلي با انسان هاي زجر كشيده و ستمديدة جهان چنين مي نالد كه اگر انسان ها دلسردي و رنجهاي پنهان بشريت را ناديده گيرند از بار مسئوليتشان نمي كاهد، بلكه همچون دندان به هم خوردة سرمازده كه در ديد همگان قرار مي گيرد جهانيان بدان آگاه مي شوند و بر مقصرّين آن خرده مي گيرند.

دم سردي ياران جهان چند نهفتن                    دندان به هم خوردة سرمازده عور است (د/177)

همدلي و همدردي با ديگران اقتضا مي كند كه بشريت در جهان هستي به وحدت و همگرايي و يكرنگي روي آورد تا از ساية غم و اندوه ، به سوي خورشيد شادكامي و كاميابي گام بردارد.

ظلمت ما را فروغ نور وحدت جاذب است            سايه‌آخر مي‌رود از خود به طرف آفتاب(د/147)

لازم به يادآوري نيست كه رفاه و شادي هر فرد در گرو رفاه و شادي ديگر جوامع در سطح جهاني مي باشد، بنابراين « جامعه‌ايده‌آل و سالم آن است كه در آن حس همكاري و همدلي بيدار است و تمامي كنش هاي فردي و اجتماعي به منظور خدمت به انسانيت به كار مي افتد.» (موسوي‌لاري، ]بي تا[ : 237)

گاهي انسان ها براي رسيدن به جاه و مال برسرد مداران حكومت روي مي آورند و در حقيقت عامل پايمال نمودن حقّ ضعيفان و ناديده گرفتن آنان مي شوند، بيدل در همدلي و همنوايي با اين گونه انسان هاي ستمديده و رنج كشيده مي گويد:

انكار عاجزان مكن اي طالب كمال                    در ناخن هلال، كليد در مَه است (د/287)

دلجويي و نيك گويي

فردي كه به دوستي همنوع خود دل مي بندد و در پي همدلي و همگرايي است، از دلجويي هيچكس نبايد غافل باشد و اين دلجويي حاصل نمي شود جز به گفتار نيك و به دست آوردن دل همگنان .

برزبان (راست روان) را نرود حرف خطا               خامه ظاهر نكند جز سخن دلكش را (د/114)

همچنين گفته است :

در اين مزرع چه لازم خرمن آراي هوس بودن       دلي بايد به دست آري همين تخم است حاصلها (د/78)

متأسفّانه دنياي امروز، دنياي فارغ از غم و رنج ديگران است هر كس مي خواهد از خون ديگران سفرة خود رنگين كند و به فكر غم و رنج ديگران نباشد، انسان ها در جهان امروز نه تنها به فكر دلجويي از ديگران نيستند كه حتي دربارة سرنوشت ديگران بي تفاوت و بي دردند.

زبيدردي جهاني غافل است از عافيت بخشي                      چه‌داند استخوان نشكسته، قدر موميائي را(د/7)

مرّفه بيدرد كه از كنار غم و رنج مردم نيازمند به دلجويي، سر به تغافل مي زند و حال مردم ستمديده و ناخشنود را ناديده مي گيرد، از نگاه بيدل سخت از انسانيت به دور است.

آه از آن مغرور بيدردي كزين ماتم سرا     همچو اشك ديدة بي نم، تغافل كيش رفت(د/295)

دلجويي از ديگران تنها با كمك مالي نيست، بلكه گاهي يك سخن نرم و آرام بخش بسيار كارسازتر از كمك مالي است، چنانكه سخن زشت و دلخراش آرامش روحي و خانوادگي ديگران را به هم مي‌ريزد.

ستم مي پرورد آغوش گل از خار پروردن             زباني را كزوكارد رود آيد به سَبْ مگشا(د/12)

گاهي سكوت و چشم پوشي از عيبهاي ديگران، موجب رشد اخلاقي و همدلي با افراد است، اصولاً خيرانديشان و آگاهان جامعه در برخي موارد با عفو تغافل و تساهل ،شعلة خشم و نفرت را در ميان مردم خاموش مي كنند و از بروز جنگ و ستيز پيشگيري مي نمايند.

در خموشي همه صلح است نه جنگ است اينجا             غنچه شو، دامن آرام به چنگ است اينجا(د/70)

گاهي سكوت در برابر ناپاكي ها به معني رضايت در برابر انحرافهاي اجتماعي است « انتقاد بجا و خير خواهانه، يكي از مواردي است كه مردم را واقع بين ساخته و راه رشد و ترقّي را به روي جامعه مي گشايد.» (آقاجاني، 1361، ج 1: 64)

نيك گويي و نيك رفتاري يكي از مهمترين خصايص فطري بشري است، امّا گاهي انسان ها به دليل عادات بد اخلاقي يا خانوادگي و عوامل ديگر اصولاً خشن و ناسازگارند، در باور بيدل اين گونه انسان ها همچون سنگ خارايي هستند كه هيچگونه دلسوزي و دلجويي از ناتوانان را برنمي تابند و پيوسته به كار ناسزاگويي و ناروايي سرگرمند.

حديث نرم نمي‌آيد از زبان درشت           شرارخيز بود طبع سنگ خارا را (د/125)

دشنام گويي و اظهار بي حرمتي نسبت به افراد با زباني تند و گزنده، اساس دوستي و اتحّاد و همبستگي ملّت‌ها را سست مي‌كند و عاملي براي جنگ و درگيري مي‌شود. «دوستي، عميق‌ترين شكل اتحّاد و همدلي ميان افراد و يك ضرورت اجتماعي است. » (جوادي آملي، 1381:‌ 22) به عقيدة بيدل اگر جامعة انساني بخواهد از همدلي و همبستگي و وحدت بهره‌مند شود بايد در بسياري موارد با سكوت خود از زشتگويي و دشمن تراشي برحذر باشد تا شيرازة جامعه از هم نگسلد و جنگ و كشتار به راه نيفتد.

در خموشي يكقلم آوازة جمعيت است                 غنچه را پاس نفس، شيرازة جمعيت است (د/250)

موانع همدلي و همبستگي

ستمگري:‌

تند خويي و ستمگري، يكي از بزرگترين عامل در پيشگيري از وحدت و آسايش مردم جهان است، زيرا ستمگري، عقل و بردباري و درايت انسان را از وي مي‌گيرد و ستمگر را به تجاوز، هتك حرمت، خونريزي و آزار و اذّيت مردم وا مي دارد، بيدل با آواي رسا به ستمگران هشدار مي دهد كه به نازو نعمت دو روزة دنيا غرّه نباشند و بدانند كه جدايي از درياي موّاج جامعه، سرانجام، جمعيّت خاطر آنان را به باد خواهد داد.

زنهار به جمعيّت دل غرّه مباشيد            آسودگي، از بحر، جدا كرد گهررا (د/13)

بيدل مي گويد: روزي فرا خواهد رسيد كه ناتوانان خشمگين جامعه برجايگاه و مسند ستمگر چيره خواهند شد و آتش ظلم وي را به خاكستر تبديل مي كنند.

مقام ظالم آخر بر ضعيفان است ارزاني      كه چون آتش زپا افتد به خاكستر دهد جارا(د/33)

شاعر در بيتي ديگر به همين مضمون سروده است:

مرگ ظالم نيست غيرازترك سوداي غرور  شعله از گردن كشي گربگذرد خاكستراست(د/217)

بيدل در راستاي همدلي و همبستگي انسان ها برستمگران جهان مي تازد و به آنها هشدار مي‌دهد تا به دلسوزي و جوانمردي روي آورند و موجب آزار دلها و شكستن همنوعان خود نباخند و از پيامدهاي رفتار خود در نزد خداوند درس عبرت گيرند.

شرمي از آزار دلهاكن كه در ملك وفا       بهرناموس مروّت، رنگ هم نشكستن است(د/270)

از مكافات عمل ايمن نبايد زيستن          سربریدنهاي ناخن، عبرت دل خستن است.

حرص

حرص وجود انسان را از دوستي دنيا پرمي‌كند، در حقيقت فرورفتن در زرق و برق دنيا و شيفتگي به آمال دنيوي، بهترين ابزار براي از بين بردن همدلي و نوعدوستي است.

حرص مضمون رهايي فهميد                «دل به اسباب جهان بستن ما»

اگر اين است سلوك احباب                  دشمن ما نبود دشمن ما (د/43)

حرص ديواري از كينه و نفرت بنا مي كند و مردم را نسبت به يكديگر بدبين مي نمايد و زنجيرهاي وحدت و همبستگي را از هم مي درد. (بابازاده 1374 : 216)

انسان حريص اگر دنيا را ببلعد باز آرام نگيرد و تنها راه آرامش وي فرورفتن در گور است، چنانكه بيدل به همين مضمون گفته است:

جز به مردن، منزل آرام نتوان يافتن        گوراگر لب وا كند، دروازة جمعيت است (د/250) 

كينه توزي

كينه و كدورت، از ديگر عوامل نفساني است كه موجب اختلال وحدت و همدلي مي شود، كينه همچون سيل بنيان كني است كه جامعة انساني را در خشم خود فرو مي برد و نابود مي كند، بيدل مي گويد:

افسانه هاي بيژن و رستم به طاق نه         گرمرد قدرتي دلت از بندکین گشا (د/70)

بيدل معتقد است، اگر در جامعة انساني به دليل تصميم گيري هاي نادرست، كينه اي ايجاد شود و بر وحدت و همدلي خدشه وارد گردد، هيچگاه اين كينه فرو نمي نشيند، بلكه روزبروز  برجدايي و كينه توزي افزوده مي شود.

كينه سازي المي نيست كه زايل گردد      روز و شب سينه پراز تيربود تركش را (د/114)

تعصّب

تعصبات ديني يكي از عوامل به هم زنندة همدلي و اتحّاد است به اعتقاد پيروان همة اديان، يك خدا در زمانها و فرهنگهاي متفاوت با نامهاي اللّه، يهوه، اهورا درخت طور و غيره بر بندگانش تجلّي كرده است در پس همة اينها مي توان يك خدا را ديد و درك نمود (فلاّحي، 1389 :‌73)

بيدل در اعتراض نسبت به تعصّب ديني و مذهبي گفته است:

جمعيّت دل است مداراي كفرهم            چون سبحه كوچه داد به زّناردين ما (د/45)

به عقيدة بيدل، خداوند از كفر و دين ما بي نياز است و غايت همة اديان به پويايي، نيكبختي، صلح و دوستي انسان ها ختم مي شود.

بي نيازي، از تميز كفر و دين آزاد بُود       از كجا جوشيد يا ربّ اختراع ننگ ها (د/44)

خودخواهي و منيّت

خود خواهي و منيّت يكي از مهمترين عامل گسست بشريت و از بين برندة همنوايي و همدلي انسان ها است، بيدل مي گويد: « ما و من»  ما را از رسيدن به هدف كه همان خوي انساني است دور مي نمايد.

به جرم ما و من دوريم از سرمنزل مقصد   جرس اينجا بيابان مرگ، دارد كاروانها را (د/89)

شاعر براين عقيده است كه اگر بتوانيم ما و منيّت را از خود دور كنيم، در حقيقت خدا را ثابت كرديم.

زنفي ما و من اثبات حق درگوش مي‌آيد        نواي طرفه‌اي دارد شكست رنگ باطلها (د/78)

درد بيدل براي جدايي انسان‌ها از يكديگر آواي « ما و تو» در جامعه است كه همچون غبار تيره از همدلي و همجوشي مردم مي كاهد.

دوستان را ما و تو افكند دور از يكديگر      اين غبار آخر سرراه به هم جوش گرفت (د/201)

گرچه شاعر حرفش را در تفرقة مردم، به سرنوشت كشانده و آن را به انفعال آدم و حوّا نسبت داده است و مي‌گويد:

اين ما و من كز اهل جهان سركشيده است     از انفعال آدم و حوّا دميده است (د/213)

همچنين در بيتي ديگر خطر «ما و منيّت » را براي نابودي انسان ها هشدار مي دهد و مي گويد:

ما و من هيچ كم از نعرة منصوري نيست        تا نفس هست حضور رسن وداري هست (د/214)

در فرازي ديگر« ما و من» هاي انسان ها را در طول تاريخ بقايي جز فنا نديد و آن را افسانه اي دانست كه بشر در گذر زمان بيهوده به خود باليد و ناپديد شد.

زندگي تمهيد اسباب فناست                          ما و من افسانة خواب فناست  (د/281)

بيدل از اين موضوع رنج مي برد كه « ما و من» آفاق جهان را به فرياد آورده است و غم جانگاهي را بردوش جامعة انساني بار كرده و موجب در هم ريختگي وحدت و همدلي مردم شده است.

زين ما و من كه داريم، آفاق در خروش است       اي كاش سرمه گرديم، تا اين صدا نشيند(د/386)

گرچه خودخواهي و منيّتهاي برخي از انسان ها، چونان شرو، كم عمر و زودگذر است و فرصت شمار سود و زيان به دست نمي آيد، امّا صدماتي را كه به همدلي، همگرايي و همبستگي و اتّحادجامعه وارد مي كند بسيار فراوان است.

فرصت كجاست تا غم سودوزيان كشي               اين ما و من چو عمر شرر، مرگ ناگه است (د/287)

 

نتيجه گيري :‌

با كنكاش در اشعار بيدل، به اين نتيجه مي‌رسيم كه كوشش شاعر براين بوده است تا براي سعادت همة انسان ها در مسير زندگي و رسيدن آنان به نيكبختي و كمال گام بردارد، به همين منظور به يكي از مهمترين نياز انسان در صحنة زندگي يعني همدلي و وحدت اشاره مي كند بيدل در اشعارش همگان را به نوعدوستي، فروتني، بردباري، همدلي، نيك گفتاري و نيكخوئي و ديگر خصلتهاي انساني باز مي خواند. به عقيدة او جامعة همدل و هميار، مي تواند ارزشهاي نيك اخلاقي را گسترش دهد و در اين راستا به همنوع خود كمك نمايد.

در شعر اين شاعر سترگ به دوري از صفات ناپسند، نظير : ستمگري، آزمندي ، كينه توزي، تعصّبات ديني، خودخواهي و منيّت كه مانعي براي همدلي، همبستگي و همگرايي انسان ها مي‌شود تأكيد شده است.

شاعر مشهاي ستيز گرايانه و به هم زَنندة نظم جامعه را حاصل خود محوري كج انديشي و تعصّبات بيجا مي داند و براي زدودن اين خوي غير بشري، همگان را به بلند نظري و آسان گيري در صحنة زندگي فرا مي خواند.

منابع

  • آقاجاني، ميرزا (1361) تعليم و تربيت، انتشارات هدي، تهران
  • بابازاده، علي اكبر(1374) آيين دوستي در اسلام، انتشارات بدر، تهران
  • بولتن، رابرت (1381)روان شناسي روابط انساني و مهارت هاي مردمي، ترجمه بهرامي و افسانه، انتشارات رشد، تهران
  • جوادي آملي، حسن (1381) انتظار بشر از دين، انتشارات اسراء ، تهران
  • دانش، حسين، رحمانيان، نورالّدين (1380) روان شناسي معنوي، انتشارات نسل نوانديش، تهران
  • دهلوي، بيدل(1371) ديوان، به تصحيح خليلي و محمّد خسته، انتشارات كاوش، تهران
  • رهير، محمّد تقي (1381) اخلاق و تربيت اسلامي، انتشارات سمت ، تهران
  • شرقاوي، حسن محمّد (1363) گامي فراسوي اخلاق و بهداشت رواني در اسلام، ترجمة محمّدباقر حجّتي، نشر فرهنگ اسلام، تهران
  • شهيدي، جعفر (1368) ترجمة نهج البلاغه، انتشارات آموزش انقلاب اسلامي، تهران
  • صفا، ذبيح‌اللّه (1364) تاريخ ادبيات در ايران، ج 5، بخش دوّم، انتشارات فردوس، تهران
  • طوسي، خواجه نصير(1373) اخلاق ناصري، به كوشش مينوي و حيدري، انتشارات خوارزمي، تهران
  • فلاّح، جعفر (1389) تمهيدي براي تعامل ميان اديان، فصلنامة تخصّصي اديان و مذاهب، شمارة 49، سال دوازدهم
  • قرآن مجيد، آل عمران /103)
  • كامكاري، كامبيز (1382) روان شناسي عشق، انتشارات بال، تهران
  • كليني، محمّد (1375) اصول كافي، جلد2، ترجمه مصطفوي، انتشارات گلگشت، تهران
  • محمّدي، احسان (1380) گفتگوي تمدّنها، مؤسّسه فرهنگي انتشاراتي زهد، تهران
  • مجلسي، محمّدباقر (1404) بحارالانوار، جلد 73، مؤسّسة الوفا، بيروت
  • مطّهري، مرتضي (1369) انسان كامل، انتشارات صدرا، تهران
  • مقدّم، احمدحامد (1383) سنّت‌هاي اجتماعي قرآن، بنياد پژوهش هاي اسلامي، تهران
  • موسوي لاري، مجتبي‌[بي تا] رسالت اخلاق، انتشارات مهر، قم

 

[*]  دانشيار زبان و ادبيات فارسي دانشگاه الزّهرا (س)  H.Faghihi@Alzahra.ac.IR

  • برچسب ها:
ارسال نظر

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.