
مقاله ای که در ادامه آمده است اثر آقای دکتر محسن مدیر شانه چی،عضو هیات علمی دانشگاه آزاد اسلامی واحد مشهد است که در چهارمین کنگره ی بین الملی عرس بیدل ارائه شد.
نقش و نشان بیدل دهلوی در همگرایی فرهنگی حوزه تمدن ایرانی
چکیده
میرزا عبدالقادر بیدل دهلوی از شاعران نامدار زبان فارسی و از چهره های شاخص ادبیات منظوم در سده هایی است که پس از خاتم الشعرا نورالدین عبدالرحمن جامی عرصه شعر و ادب این زمان از رونق و رواج پیشین افتاده بود. در احیا و پویایی نسبی شعر فارسی به شیوه ای دیگر که با پیدایش و گسترش سبک اصفهانی یا هندی تجلی یافت، بیدل دهلوی نقشی بی بدیل به جای نهاد. با این حال شاید بیشترین و موثرترین نقش و نشان بیدل را در نفوذ و تاثیر ژرف و شگرف او در گستره زبان فارسی و قلمرو فرهنگ و تمدن ایرانی بتوان یافت؛ جایگاهی که بیدل در این گستره وسیع از شبه قاره هند تا افغانستان و از آسیای میانه تا ایران و دیگر سرزمینهای فارسی زبان دیروز و امروز بدان دست یافت، او را به یکی از حلقه های وصل شاعران و سخنوران این قلمرو بدل کرده و از این منظر جایگاهی ممتاز در همگرایی فرهنگی مردمان خطه تمدن ایرانی برای او فراهم آورده است. در این مقاله این نقش و نشان با نگاهی توصیفی، تحلیلی و مقایسه ای بررسی می شود.
مقدمه
عبدالقادر بن عبدالخالق بیدل دهلوی در سال 1054 در عظیم آباد پتنه در بیهار هند زاده شد و در سال 1133 در دهلی درگذشت و در همان شهر مدفون شد. سال وفات وی را 1130 و 1143 نیز گفته اند (موذنی، 1384: 121؛ حسن زاده، 1379: 120). بیدل اصلا از ترکان جغتایی ارلاس بود (سبحانی، 1372: 96؛ آهی، 1381: 6). گرچه زادگاه و محل درگذشت وی روشن است، مدفن وی نامعلوم و داستان آن همچون شعر او پیچیده و اسرار آمیز است. برخی گفتند جنازه اش را بعدها به محله جغتایی های خواجه رواش در شمال کابل انتقال دادند و طبق بعضی اقوال با آنکه جنازه بیدل در خانه اش دفن شد، از آنجا که آثاری از مقبره او باقی نماند، گمان برده شد که به محله مذکور در کابل انتقال یافته و بر این اعتقاد آرامگاهی در این مکان برایش ساختند (امیرخانی، 1389: 84 و 85). بیدل را بعضی بزرگترین شاعر سبک هندی و دیگران یکی از اعاظم شعرای این سبک خوانده اند.
جایگاه بیدل در ایران
ایران کنونی در مقام بخش مرکزی ایران بزرگ فرهنگی و قلمرو زبان و ادب فارسی، گرچه سرزمینهای وسیعی از پیکره تاریخی خود را در هر چهار سو در گذر روزگاران از دست داده، خاستگاه و زادگاه و نیز آرامگاه کثیری از شاعران و سخنوران فارسی و در واقع بیشینه آنان است. گرچه فراتر از مرزهای جغرافیایی کنونی، مفاخر شعر و ادب فارسی در گستره ای کلان، میراث مشترک بشری، و در عرصه ای مشخص و محدودتر، از آن همه فارسی زبانان و باشندگان حوزه تمدنی ایران اند، بیشترین آنان از جمله در سه سبک شاخص و کلاسیک خراسانی، عراقی و هندی صرفا از منظر انتساب، به مرز و بوم کنونی ایران منتسب اند. در این میان گویندگان سبک خراسانی، چنانکه از نام آن پیداست، پس از تجزیه ایران و تقسیم ایالت شرقی آن، خراسان، برخی به درون مرزهای کنونی و بعضی به سرزمینهای امروزی افغانستان و ماوراءالنهر یا آسیای میانه انتساب یافتند. سخنوران شاخص سبک عراقی در این میان با توجه به خاستگاه اصلی این سبک، پارس و حوالی آن در مناطق جنوبی و مرکزی ایران، عمدتا به درون بوم ایران کنونی محدود شدند. شاعران سبک هندی اما افزون بر زادگان و باشندگان در مرزهای کنونی ایران، کثیری به هند رفتند و در آن دیار توطن گزیدند و بسیاری نیز در آن سرزمین زاده شدند و زیستند و درگذشتند. بیدل دهلوی یکی از اینان بود.
سبک هندی یا اصفهانی، هم از آغاز تکوین آن و هم در این روزگار در ایران گویندگان و مشتاقان بسیاری داشت. در این میان، چهره شاخص این طرز سخنوری، صائب تبریزی اصفهانی است که نام او با این سبک درآمیخته و به نماد و نماینده این شیوه بدل شده است. بیشترین توجه به شاعران این سبک در ایران، هم از حیث پیروی و دنباله روی و هم از منظر پرداختن به زندگی و شعر و یادکرد در تذکره ها و تاریخ ادبیات سده های اخیر و نیز در روزگار معاصر معطوف به صائب بوده است. شاعران دیگری نیز در این سبک چه از ایرانیان و چه هندیان از هر دو منظر مذکور در ایران مورد توجه بوده اند. بیدل دهلوی در این میان، به رغم شهرت و اعتبار و استقبال از او در گستره ای وسیع از قلمرو زبان و ادب فارسی در خارج از ایران، در مقایسه با صائب و بسیاری دیگر از شاعران این سبک، جز تا سالهای اخیر در ایران کمتر مورد عنایت و التفات واقع شد.
در تذکره های فارسی که در آنها از بسیاری شاعران و سخنوران گمنام و نامی یاد شده، غالبا یا نامی از بیدل نیست یا در آنها به اشارتی مختصر به او بسنده شده است. در تذکره نصرآبادی با متنی متجاوز از هزار صفحه تنها در توصیف “فرقه سیم” از “صف چهارم” شاعران، در میان هفده تن از شعرای هندوستان، نام عبدالقادر بیدل همراه با دو بیت او و ذکر این جمله کوتاه و نادرست که از لاهور است، آمده است (نصرآبادی، 1378: 696). در میان دیگر تذکره های فارسی که مجموعه توصیفی جامعی از آنها به همت استاد گلچین معانی گردآوری و تدوین شده است، تذکره هایی که شرحی از بیدل در آن باشد، انگشت شمار است. ریاض العارفین رضا قلی خان هدایت یکی از آنهاست که در آن تاریخ وفات بیدل به جای 1033 به اشتباه 1303 ذکر شده است. سفینه بیخبر از میر عظمت الله بیخبر بلگرامی یکی دیگر از این معدود تذکره هاست. سراج الدین علیخان آرزو نیز در مجمع النفائس یادی از بیدل کرده و بندر ابن داس متخلص به خوشگو صاحب سفینه خوشگو را از استفاده کنندگان از خدمت بزرگان فن مثل بیدل خوانده است. شفیق اورنگ آبادی در شام غریبان در ذکر نام 480 شاعر فارسی که به هندوستان رفته اند، از بیدل یاد می کند. بنا به توضیح استاد گلچین معانی چهار نفر از این جمع از جمله سعدی و فردوسی هرگز به هندوستان نرفته و چهار نفر نیز به شمول بیدل، هندی بوده اند (گلچین معانی، : 1/ 668، 709، 721 و 843). چنانکه ملاحظه می شود، همین معدود تذکره ها نیز عمدتا تذکره های هندیان پارسی گو بوده است.
ادبای معاصر و پژوهشگران متاخر نیز در ایران تا این اواخر کمتر به بیدل عنایتی داشته اند. ملک الشعرا محمد تقی بهار که در سبک شناسی ضمن بررسی تاریخ تطور نثر فارسی به بسیاری از شاعران و شعر آنان نیز پرداخته است، در سه جلد کتاب خود تنها یک بار از بیدل یاد می کند و پس از نقد و نکوهش نثر هندی می نویسد: همین حالت را در شعر هندی می بینیم و بجز صائب که گاهی از واقعات سخن می گوید، باقی شعرا مخصوصا متاخران از قبیل بیدل و غنی قصدشان آوردن عباراتی است که با صنعت و مضمون جور بیاید نه با مقصودی که دارند و غالبا مقصودی هم نداشته اند (بهار، 1369: 3/ 259).
دکتر ذبیح الله صفا پس از ذکر نام هشت تن از شاعران سبک هندی به شمول بیدل که از او با نام بیدل عظیم آبادی یاد می کند، می نویسد: همین گروه از گویندگان که نزدیک به تمام شان از هند برخاستند، صاحبان واقعی سبک معروف به هندی هستند و درست است که همه این شاعران هندی بر نشانه های پای اسیر و صائب در لفظ و معنی قدم می نهادند، ولی حقا که از آن دو در راه نکته یابی و اصرار در ایراد مضمونهای باریک که لفظ گنجایی آنها را ندارد، بسیار دورتر رفتند چندانکه بعضی از بیت هایشان را به دشواری و با تاویل و توجیه باید دریافت و زیاده رویهای اینها و همه کسانی که از آن پس در هند و ایران خواسته اند شیوه اسیر و صائب را دنبال کنند، باعث بدنام شدن و متروک ماندن آن طرز در سده سیزدهم و چهاردهم در ایران گردیده است خاصه که زبان این دسته هندی گویان هم به علت قطع ارتباط تدریجی ایران و هند از زبان سالم فارسی دور شد و به صورت یک لهجه اختراعی فارسی درآمد که قاعدتا باید آن را فارسی هندی نامید (صفا، 1366: 534).
دکتر عبدالحسین زرین کوب نیز در شعر بی دروغ شعر بی نقاب در نقد شعر بیدل می نویسد: بعضی شاعران در تلاش معنی تازه به افراط گراییده اند و همین نکته است که شعر بعضی شعرای هند مثل فیضی و غالب و مخصوصا عبدالقادر بیدل را گاه زیاده دشوار کرده است (زرین کوب، 1371: 133).
دکتر سیروس شمیسا هم در توضیح سبک هندی و شاعران این سبک ضمن طبقه بندی دوگانه آنان بر این نظر است: شاعران سبک هندی دو گونه اند. یکی امثال صائب و کلیم و حزین یعنی بزرگان سبک هندی که ابیات آنان قابل فهم است. دوم شاعرانی که به آنان خیال بند و رهروان طرز خیال می گویند که معمولا معروف نیستند و سبک هندی را به سوی افول بردند. میرزا جلال اسیر شهرستانی، قدسی، محمد قلی سلیم و بیدل دهلوی از این گروهند. این گروه بیشتر در هند خواننده داشته و یا خود هندی بودند و هیچ گاه مقبول طبع ایرانیان قرار نگرفتند (شمیسا، 1379: 292 و 293).
چنانکه در این نمونه ها ملاحظه می شود، در روزگار ما نیز ادیبان و منتقدان ادبی در بررسی سبک هندی غالبا جایگاه چندانی برای بیدل قائل نبوده و شعر او را فاقد مضمون و مقصود، واجد افراط و دشواری، موجب افول سبک هندی و وی را نامشهور و نامقبول طبع ایرانیان خوانده اند. در واقع تا سالهای اخیر در ایران بیدل دهلوی نه در حد صائب تبریزی و نه حتی در حد کلیم و حزین و اسیر و برخی دیگر از شاعران سبک هندی، و هم پایه بعضی شاعران کمتر مطرح این سبک قرار می گرفت. تنها در همین سالهاست که در پژوهشهای مربوط به سبک هندی و مجموعه های شعر سخنوران این سبک حتی آثاری که در آنها از تعداد اندکی از این شاعران یاد شده، به بیدل نیز در کنار بزرگان این سبک پرداخته شده است.
در میان سرایندگان معاصر فارسی نیز آنان که اغلب به سبک هندی متمایل بوده اند، از استادان امیری فیروزکوهی، رهی معیری، گلچین معانی، غلامرضا قدسی، ذبیح الله صاحبکار و محمد قهرمان و دیگران کمتر به راه بیدل رفته و بیشتر طریق دیگر بزرگان این سبک خصوصا صائب را که از او با عناوینی چون کاروان سالار سبک هندی یاد شده، پیموده اند.
چنانکه اشاره شد، عمدتا در سالهای اخیر بیدل مشمول عنایت برخی پژوهندگان ایرانی واقع شده و در باب او کتابها و مقالاتی نگاشته شده است. از چهره های شاخص در این خصوص به دکتر شفیعی کدکنی می توان اشاره کرد که خصوصا با کتاب شاعر آینه ها به ترسیم تصویر تازه و متفاوتی از بیدل در ایران دست زد. سبک شناسی، نظریه ها، رویکردها و روشها از دکتر محمود فتوحی؛ بیدل، سپهری و سبک هندی از حسن حسینی؛ اوج و انحطاط سبک هندی از دکتر محمد حسین خسروان؛ مکتب نازک خیالی و نقد بیدل از دکتر جواد مهربان و سبک هندی و شاعران برگزیده آن از محمد حسین حسن زاده در شمار این آثار است. همچنین ترجمه دکتر توفیق سبحانی از کتاب عبدالقادر بیدل اثر پروفسور نبی هادی، انتشار کلیات بیدل به تصحیح اکبر بهداروند و پرویز عباسی داکانی، انتشار مثنوی محیط اعظم بیدل به تصحیح یوسفعلی میرشکاک ، اهتمام حسین آهی در انتشار دیوان بیدل دهلوی و گزیده جلال محمدی از غزلیات و تک بیتهای بیدل، از دیگر کوششهای متاخر بیدل شناسی در ایران است.
بیدل در قلمرو پیرامونی زبان فارسی
چنانکه اشاره شد، بیدل دهلوی در حوزه فرهنگی و تمدنی ایران و خصوصا در گستره پیرامونی قلمرو زبان فارسی سراینده ای شناخته شده و چهره شاخص سبک هندی است. در هند زادگاه بیدل وی نه تنها بزرگترین سراینده این سبک بلکه در کلیت عرصه شعر به نقلی به تلقی پارسی شناسان هند بزرگترین شاعر بعد از امیر خسرو و به تعبیری حتی بزرگترین گوینده سرزمین هند خوانده شده است (سبحانی، 1372: 96؛ آهی، 1381: 3). بیدل در پاکستان نیز پیروان و رهروان بسیاری دارد که در واقع به نامدارترین شاعر معاصر پارسی گوی شبه قاره و بنیانگذار فکری پاکستان، علامه محمد اقبال لاهوری اقتدا کردند. اقبال با آنکه به ستایش و پیروی از برخی شاعران سبک هندی همچون عرفی شیرازی و نظیری نیشابوری و کلیم کاشانی و صائب تبریزی و غالب دهلوی پرداخته، بیدل را بر آنان ترجیح داده و بیش از همه به او تاسی جسته است (ساکت، 1384: 234 تا 237).
آوازه بیدل و منزلت وی در آسیای مرکزی خصوصا تاجیکستان و ازبکستان کمتر از هند نیست. یان ریپکا که از دو عرصه ادبیات هند و ایران و ادبیات تاجیک یاد می کند، بیدل را به عرصه دوم متعلق می داند و او را شاعر تاجیک می خواند (هادی، 1376: 125). به نوشته استاد شفیعی کدکنی، بیدل در ماوراءالنهر در صدر همه شاعران درجه اول سبک هندی است (شفیعی کدکنی، 1366: 96).
افغانستان در میانه هند و آسیای مرکزی، شاید بیش از این هر دو سرزمین، دیار بیدل دوستان و بیدل خوانان است. بیدل شناسی و تصحیح و طبع آثار بیدل نیز در افغانستان در شمار بیشترین تحقیقات و تلاشهای ادبی بوده است. در این میان استاد خلیل الله خلیلی پرآوازه ترین شاعر افغانستان را از تلاشگران شاخص این عرصه باید برشمرد. کلیات بیدل به کوشش خلیلی در سال 1344 در کابل انتشار یافت. این کتاب بارها تجدید چاپ شد و در تهران نیز منتشر شد. صلاح الدین سلجوقی نویسنده و پژوهشگر صاحب نظر افغانستان نیز کتاب نقد بیدل را نوشت که در کابل به طبع رسید و با ویرایش محمد کاظم کاظمی در تهران نیز انتشار یافت. همچنین غلامحسین مجددی کتاب بیدل شناسی را نوشت که در سال 1350 در کابل چاپ شد و میر محمد آصف انصاری نیز احوال و آثار میرزا عبدالقادر بیدل دهلوی را ترجمه کرد که در سال 1351 در کابل به نشر رسید. از دیگر پژوهشگران افغان در عرصه بیدل پژوهی به عبدالغفار آرزو می توان اشاره کرد که دو کتاب خوشه هایی از جهان بینی بیدل و گزیده رباعیات بیدل دهلوی ازاو در مشهد منتشر شد.
بیدل را محبوب ترین شاعر فارسی زبان در بین مردم افغانستان خوانده اند. مردم کوچه و بازار سروده های وی را از حفظ دارند و خوانندگان با استفاده از اشعار او تصنیف می خوانند (امیرخانی، 1389: 84).
شهرت و اعتبار بیدل دهلوی و توجه و اقبال به وی چه در میان شاعران و ادیبان و چه عامه مردم در عرصه ای فراتر و فراخ تر از سرزمینهایی که از آن یاد شد، منزلتی کم نظیر در قلمرو زبان فارسی به بیدل بخشیده و او را به یکی از چهره های شاخص و حلقه های وصل مردمان این قلمرو بدل ساخته است.
نتیجه گیری
میرزا عبدالقادر بیدل دهلوی عارف نامدار طریقت قادری و آفرینشگر چیره دست لفظ و معنی در گستره وسیع شعر و ادب فارسی از ایران تا قلمروهای پیرامونی این زبان در میان خاص و عام چنان جایگاه و منزلتی یافته که وی را در مقام یکی از چهره های شاخص این گستره و برخوردار از مقبولیتی عام و فراگیر نشانده است. گرچه بیدل تا این اواخر در ایران چه در میان پژوهشگران ادبی و چه در میان شاعران و سخنوران چندان مورد اعتنا و مقبول نبود و حتی سرایندگان ایرانی سبک هندی التفات و توجه چندانی به او نداشتند، در سالهای اخیر اقبال گسترده ای به او صورت گرفته است. بیدل دهلوی را با مقبولیتی فراگیر در گستره وسیع زبان فارسی اینک یکی از حلقه های وصل ادیبان فارسی زبان و باشندگان حوزه فرهنگی و تمدنی ایران و از نمادهای همگرایی مردمان این قلمرو می توان خواند.
منابع