
موضوع: بازتاب مسایل سیاسی و اجتماعی عصر بیدل در غزلیات او
نویسنده اول : دیانا مرادیان کارشناس ارشد زبان و ادبیات فارسی
دبیرآموزش و پرورش ناحیه یک سنندج
نویسنده دوم : دکتر شراره الهامی استادیار گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه آزاد سنندج
چکیده
بیدل دهلوی از شاعران شاخص و برجسته قرن یازدهم است که غزلیات وی ضمن اینکه سرشار از افکار و عقاید بلند عرفانی است از مضامین اجتماعی- سیاسی نیز خالی نیست.او با وجدانی بیدار و ضمیر آگاه در قبال نارسایی ها و نابسامانی های جامعهی عصر خویش سکوت نمی کند.لذا برای تنویر افکار و بیداری مردم و افشای کار صاحب منصبان دروغین با طنزی تلخ و تفکر برانگیز سخن می گوید.از جمله برای بیان مقاصد خود و تخریب شخصیتها از نمادهای گوناگون بهره گرفته است، تا از این طریق صاحب منصبان دروغین را از آسمان رفعت و شان و جایگاه خیالی شان به زیر بکشد.در این مقال قصد بر این است به بررسی چگونگی بیان و اندیشه بیدل و واکنش او نسبت به مسایل سیاسی و اجتماعی در غزلیاتش بپردازیم. برای نیل به این هدف ابیاتی از غزلیات بیدل استخراج و آن گاه به تحلیل و توضیح هر یک مبادرت شده است. انجام چنین پژوهشی نشان می دهد که شعر بیدل، علاوه براستحکام و آراستگی ادبی حاوی مضامین بکر در جهت تبیین اندیشه های خود و انتقاد از ریا کاری و وضع نابسامان اجتماع عصر خویش می باشد. شعر وی، شعر بیداری برای تمام احاد جامعه و نشر فضایل و جلوگیری از رذایل در تمام عصر هاست
کلید واژه ها: غزلیات بیدل ،اوضاع اجتماع- سیاسی، شبه قارهی هند
مقدمه
«بيدل كشوري است كه بدست آوردن ويزاي مسافرت بدان، به آساني حاصل نميشود و به هر كس اجازهي ورود نميدهد، ولي اگر كسي اين ويزا را گرفت تقاضاي اقامت دائم خواهد كرد.»(شفيعي كدكني،بیدل دهلوی ، 1379: 18ـ9)
میرزا عبدالقادر عظیم آبادی هندوستانی متخلص به “بیدل” در سال 1054ه. ق در عظیم آباد پتنا ولادت یافت ودر همان جا کسب دانش کرد.(خزائلی،1383: 938)
«بيدل نزديك به چهارده سال دارد (1068) كه شايعهي بيماري امپراتور بزرگ، شاه جهان، سراسر شبه قاره هند را در خود ميگيرد پسر بزرگ شاه جهان،دارا شكوه، تلاش ميكند كه اين شايعه هر چه بيشتر نشر پيدا كند چرا كه خود را وارث بلامنازع تاج و تخت پدري ميداند. برادر ديگر او «شاهزاده شجاع» والي بنگال سلطنت را از آن خود ميداند و با سپاهي گران به طرف پايتخت «شاه جهان آباد» به حركت در ميآيد و در 24 خرداد 1068 وارد بنارس ميگردد و در آنجا با يورش سپاه سليمان شكوه (پسر دارا شكوه) كه از طرف پدر مأمور مقابله و دفع اوست روبرو ميشود. شجاع مغلوب شد به «پتنه» فرار ميكند در همين مواقع «اورنگ زيب» و «شهزاده مراد» در «پنجاب» همداستان شده و قيام ميكنند و به همين خاطر سليمان شكوه با عموي شكست خوردهي خود، شجاع، صلح كرده و از «پتنه» به طرف پايتخت برميگردد. از اين پس «پتنه» (موطن بيدل) محل فعاليّتهاي سياسي «شجاع» است كه براي جنگ نهايي و بدست آوردن حكومت امپراتوري خود را آماده ميكنند. «شجاع» شخصي به نام «ميرزا عبداللطيف» را به فرماندهي سپاه خود ميگمارد و چون فرد از نزديكان «ميرزا قلندر» عموي بيدل است. بيدل نيز به همين سبب به مدت شش ماه با سپاه به سر ميبرد و تغييراتي را كه در اوضاع سياسي و اجتماعي كشور روي ميدهد از نزديك ميبيند.
«اورنگ زيب» و «دارا شكوه» در «پنجاب» سرگرم زد و خورد هستند كه شجاع به قصد گرفتن تاج و تخت به طرف دارالسلطنه به حركت در ميآيد، «اورنگ زيب» «شاهزاده مراد» را به تعقيب داراشكوه ميفرستد و خود به سرعت براي مقابله با «شجاع» آماده ميشود و در دوم دي ماه 1071 در«خجو» نزديك «الله آباد» با سپاه شجاع روبرو ميشود و طي درگيري بسيار خونيني آن را در هم ميكوبد. قواي «شجاع» شكست خورده و وحشتزده به آشفتگي دچار ميشود و بيدل كه خود در اين برادركشي حضور داشته، در ابتداي قصيدهاي سپاه شكست خوردهي «شجاع» را ترسيم ميكند
بعد از اين شكست «شجاع» به «اركنز» فرارميكند و در آنجا به قتل ميرسد. بيدل نيز همراه با جناب فرمانده (ميرزا عبدالطيف) بر پشت اسب مدت ده روز در جنگلها سرگردانست تا عاقبت بعد از مدتي با مرارت فراوان به «پتنه» وارد ميشود. حاصل « جنگهاي جانشيني»[1] » كه از اتفاقات مهم دورهي جواني بيدل ميباشد بر تخت نشستن «اورنگ زيب» است. »(خليلي، دیوان مولاناعبدالقادر بیدل دهلوی : مقدمه
بعد از وفات اورنگ زیب کشمکشهایی بر سر جانشینی وی انجام گرفت و همچنین به علت روی کار آمدن پادشاهان ضعیف، قدرت حکومت مرکزی بیش از بیش کاهش یافت و این حکومت در برابرشورش های داخلی و تهاجمات خارجی آسیب پذیر گردید. «بعد ازوفات اورنگ زيب در1706 قدرت مغول ها درهند روز به روز تضعيف مي شد. شهزاده هاي ناتوان مغولي مصروف درگيري هاي خانوادگي بودند وازعهده اداره كشور برنمي آمدند. چنانچه به قول غبار ازسال 1706 «تا جلوس محمد شاه درسال 1718درمدت 12 سال چهار پادشاه امد ورفت وكشته شد.»
( غبا ر،افغانستان درمسيرتاريخ : 302 )
احوال سياسي هندوستان در اواخر عمر بيدل بسيار بد شد. ميان شاهان، شاهزادگان، اهل دربار، عمل داران و حاكمان ولايات هر روز جنگ و جدال تازهاي برپا ميشد، در هر گوشهي مملكت و پايتخت هر روز يك پادشاه بر سر كار ميآمد در طبيعتِ ارباب دولت، اهل حكومت و سپاه، صفت آدميت هيچ نمانده و به جاي آن وحشي گري، درندگي، كينه حسد،عداوت، حيلهگري، ظلم، تاراج، نامردي و پستي اوج گرفته و اطراف پادشاهان را زنان بداخلاق فرا گرفته بودند. همهي اين احوال در شعرهاي اين شاعر دانشمند، با دقت تمام منعكس شده است. او در اين باره در يك رباعي خود ميگويد:
| افسوس كه ساز سلطنت شد فاسد | گرديد متاع دين و دولت كاسد | |
| نظم هندوستان كنون منحصر است | بر ديوث و لئيم و حيض حاسد |
پیشینه ی تحقیق : تاکنون در رابطه با احوال و آثار و سبک بیدل در داخل و خارج از کشور آثار بسیاری به طبع رسیده است. اما آنچه به نقد و تحلیل مسایل اجتماعی – سیاسی عصر بیدل پرداخته عبارتند از: نقد بیدل اثر صلاح الدین سلجوقی در سال1388 که به واسطه ی نوع پرداخت و زاویه دید مؤلف به مسائل صوری و محتوایی شعر بیدل حائز اهمیت است. موج اجتماعی سبک هندی اثر غلام فاروق در سال 1374 و مقاله «سید جواد طباطبایی و علت شناسی انحطاط صفویه» از عباس قدیمی قیداری، دانشجوی دوره دکتری دانشگاه تبریز. آسیب شناسی وضعیت سیاسی – اجتماعی عصر صفوی از دیدگاه ملاصدرا اثر یحیی بوذری نژاد . تفاوت این پژوهش با نمونه های فوق در این است که در اینجا بازتاب مسایل سیاسی و اجتماعی در غزلیات بیدل مورد بررسی قرار می گیرد. نتیجهی این پژوهش آشنایی با اندیشه ظلم ستیزی بیدل و مبارز با حکومت های فاسد است که سران آن با اعمال ریا کارانه فضایل انسانی را پایمال نموده ودر عوض با ریا ، نفاق، ناامنی ،ترس و وحشت را بر مردمان خواب زده مستولی نمودهاند.
درآمد
بی شک زبان و ادبیات هر عصری، روشی برای بزرگنمایی نابهنجاریها و نابسامانیها جامعه خود دارد .در میان شاعران سبک هندی، بویژه بیدل شاعر و اندیشمندی است که تاثیر کلامی و اجتماعی شعر و گفتار او بر کسی پوشیده نیست. ديدگاههاي عرفاني ـ فلسفي، آموزههاي اخلاقي، پند و حكمتهاي آموزنده و انتقادهاي صريح اجتماعي در شعر او موج ميزند. به همين سبب شعر بيدل مشحون از احساس، عاطفه و تجربه است و شعرش در تمام اعصار براي همه دوستداران ادب در پهنهي جغرافيايي زبان فارسي كاربرد دارد. به عبارتي ميتوان در سايه سار شعر بيدل به آرامش دروني دست يافت و به تمام تعلقات دنيوي پشت پا زد. اشعارش به جهت دارا بودن تصاویر بی نظیر و مضامین بکر و استعاره های نامانوس و کنایه های بی شمار و شیوهی بیانش خواننده را به جهان سوررئالیستی میکشاند و با توجه به وضعیت سیاسی، اجتماعی آن روزگار نوعی ادبیات اعتراضی را درآثار خود پرورانده است . این اعتراض و انتقاد و تحقیر گاهی از طریق بد جلوه دادن قیافه ظاهری افراد یا بی ارزش نمودن شان و منزلت آنهاست. چرا که مردم گاه به قیافه خود و یا شان و مرتبه اجتماعی خود می نازند. بیدل در غزلیات خود برای متنبه ساختن و بیداری این افراد که هر کدام می توانند سمبل و نماد برقراری عدالت، دادخواهی، زهد، تزکیه وسخاوت …باشند با استفاده از تشبیه، ضرب المثل وکنایه دست به تخریب این سمبل ها می زند.پادشاه را بی انصاف، حکام را بی لیاقت، خواجه را مال پرست، زاهد را مغرور و خشک مغز ، مشایخ را غولان، محتسب را مُخل آسایش مردم و جاه طلبان را خودسر، که بر حقایق گذشتگان خط بطلان کشیدهاند، می نامد. در غزلیات بیدل، زاهد ، محتسب ،خواجه شیخ همواره بار معنایی منفی دارند.
نگاه بیدل به
1-1 زمامداران
بیدل از مردم زمانه و بی لیاقتی حکام وقت که خود را حامی مردم می پندارند،گله مند است .شاعر جامعهی عصر خویش را بی بنیاد و بی اعتبار می بیند،که هیچکس حاضر نیست به هم نوع خود کمک کند وفریادرسی را نمی یابد. و جایی که انسان می توانداز چنگال این درندگان آرام گیرد همان کنج مزار است .بیدل زمامداران را بی مایه و ابله و بی انصاف می بیند که به جای مغز در سر آنها پنبهی غفلت قرار گرفته است و امور کشور را با تساهل و تسامح اداره می کنند. نا آرامي دربار و رقابت شهزادههاي مغولي، سبب گرديد كه ديگر شاعران وعلما دركنار آنها آسودگي خودرا نيابند حتی بیدل با افسون سخنش نتوانسته بر آنها تاثیر کند و اینها را دشمن صاحبان علم و اندیشه می داند. آرزوی بیدل این است که چند صباحی زمام امور در دست عالمان و روشنفکران قرار گیرد
| جز كنج مزار امروز كس دادرس نيست | انسان چه كند با اين خرس و سگ و ميمونها(ب9ص614) | |
| دل آگاه ناياب است بيدل كاندرين دوران | نشسته پنبهي غفلت به جاي مغز در سرها(ب9ص633) | |
| بيدل از افسونگريات خرس و بز آدم نشود | چنگ به هر ريش مزن از هوس شانه برآ(ب2ص648) | |
| از كف بي مايگان كارگشايي مخواه | دست چو كوتاه شد ناخن پا ميشود(ب14ص1066) | |
| بيدل زمانه دشمن ارباب غيرت است | ترسم به دست حيز دهد اختيار مرد(ب24ص1127) | |
| چراغ ابلهان عمری ست می سوزد درین محفل | چه باشدیک شرر بالد فروغ طبع آگاهی(ب8ص2089) |
بیدل با خشمی همراه با درد و ناراحتی، از جهل و نادانی مردم و بها ندادن به عالمان واقعی انتقاد میکند و معتقداست که خـام طبعان و ناقص العـقلان، از فشار و سختیهای زندگی فارغ هستند. ولی دانایان وانسانهای برگزیده همواره در رنج و عذاب هستند و زندگیشان مشحون از تلاطم و نابسامانی است.
| خام طبعان از فشار رنج دهر آزادهاند | پختگی انگور را زندانی خم کرده است (ب18ص853) | |
| از غصه چاره ندارد دلی که آگاه است | فروغ گوهر بینش چو شمع جانکاه است (ب3ص904) | |
| بیدل به طاق ابروی وهمی ست جام خلق | چندانـکه هـوش کـار کند سنگ مـی زنند (ب12ص1051)
|
|
| امروز ناقصان به کمالی رسیده اند | کزخودسری به حرف سلف خط کشیده اند (ب5ص1075) | |
| نیست دانا را ز عالم بهرهی آسودگی | از حباب و موج دارد بالش و بستر محیط(ب3ص1569) |
در این عصر زهد واقعی، مقدسات ، بلند همتی و شکوه سلطنت جای خود را به اوهام و خرافات و ریا کاری داده و بیدل هشدار می دهد که همواره بر طریق حق باشید زیرا بر حق بودن باعث سر افرازی و سرخرویی چهره می شود.
| بیدل ازاحباب دنیا چشم سر سبزی مدار | کشت این شطرنج بازان دغل،سیراب نیست
(ب10ص811) |
|
| در این بساط، تنزه کجا، تقدس کو | مسیح رفته و نقش سم خر افتاده ست
(ب11ص878) |
|
| بیدل از خلق جهان عشوهی خوبی نخوری | غازهی چهرهی این قوم به حق می باشد
(ب12ص1363) |
|
| ز بی مغزی شکوه سلطنت شد ننگ کناسی[2] | به جای استخوان گه خورده میگردد هما اینجا
(6ص2152) |
|
| امروزکسی محرم فریاد کسی نیست | دلکوب خودم چون جرس از هرزه خروشی
(ب3ص2106)
|
|
| به چشم خلق آدم باش اگر گاو و خری داری | که ازکج بینی این قوم برعکس است انسانی
(ب2ص2152) |
در عصر بیدل هرچندزمامداران وقت توانستند با تشکیل حکومت مرکزی، کشور پهناور را از تفرقه و تشتت، به جمعیت و آرامش نسبی برسانند اما با گذار از دوران بلوغ این انقلاب نو پا از حیث جریانات اجتماعی دوره ای مساعد نبود و موجب گسترش و رواج فساد و انحطاط فکری، علمی، ادبی ،اجتماعی و شیوع خرافات گردید.
در عصر بيدل شعر از دربار و خانقاه و مجالس و محافل رسمی بزرگان و فضلا بيرون آمد و وارد اجتماع شد، لاجرم عناصري از محيط را در خود انعكاس داد. «در غزليات بيدل، نمونههايي از عناصر زمان، محيط زندگي، آداب و رسوم و بعضي اصطلاحات صنفي عصر شاعر ديده ميشود كه بدون وقوف بر جزئيات و خصوصيات آنها معني ابيات نامکشوف ميماند. بعضي از اين عناصر با بسامدي بي سابقه در شعر بيدل تكرار شده است مثل« آينه»، «جوهر»، «نقش نگين» «ماه و كتان»، «حنا»، «سرمه»، «حباب»، «مينا،» سنگ و شرر»، «چيني»، «طاووس» كه در شعر مكتب عراقي يا خراساني حضور اصلي و كليدي ندارند. ولي براي بيدل و ديگر معاصرانش منبع تصوير سازياند». (كاظمي؛ کلید در باز، 1386: 42)
1-2 زهاد ریایی
بيدل در شعر خود زهاد ريايي راکه در شریعت دین توقف کرده و به ظاهر بسنده نموده و مردم و خودشان را از رسیدن به باطن و معرفت محروم کردهاندو موجب فساد اجتماع و صيد خلقاند با سخنان نيشدار و استهزاء آمیز،صفات و خلق و خوی پست آنها را بر می شمرد. برای زهد صفت خشک و برای زاهد صفت بی مغز می آورد. آنها را فاقد بینش حقیقت ودرد محبت می داند و ایمانشان را سست و لرزان می پندارد.«فرقه های صوفیگری وجود داشتند که در اصل بر پایهی شناخت درونی و زهد و تقوای مریدان آنها قرار داشتند. با مرگ مؤسسان این فرقه ها کاریزمای این افراد به مقبره هایشان انتقال مییافت و فرزندان آنها(پیرزادهها) ادارهی مقبرهی پدران را بر عهده میگرفتند.این پیر زادهها سر پرستی مراسم ویژه و مسؤولیت ادارهی آشپزخانهها و امامت نماز جماعت را بر عهده داشتندو همچنین دعاها و رقعههایی به حاجتمندان میدادند و آنها را در امور معنوی و دنیوی راهنمایی می کردند. مقامات دولتی اموال و املاک بسیاری راوقف آنهامی کردند. این اقدامات از یک سو باعث مشروعیت بخشیده شدن به هر دو طرف می شد و از سوی دیگر مغولان کبیر را قادر می کرد تا در منازعاتی که بر سر جانشینی در فرقه انجام می گرفت مداخله کنند و همچنین سر پرستان مرقدهای صوفیان بزرگ را تحت کنترل و تسلط خود درآورند. بدین ترتیب مغولان کبیر پیرزادهها را به خرده اشرافی تبدیل کردند که نسبت به آرمان و اهداف سیاسی مقامات حکومتی نظر مثبتی داشتند.»
(لاپیدوس/بختیاری زاده،تاریخ جوامع اسلامی ،1381 : 653-652 با اندکی تلخیص)
| از چه پرواز بزرگی نفروشد زاهد | ریش برتافته کم نیست بز اخفش را (ب19ص675) | |||||||
| زاهدان کوسه را ساز بزرگی ناقص است | ریش هم می باید در خور دستارها (ب12ص521)
|
|||||||
| ز زهد خشک زاهد نیست باکی سیر مستان را | که ایمن از خزان باشد بهار گلشن مینا (ب21ص558)
|
|||||||
مشو ایمن ز تزویر قد خم گشتهی زاهد
|
که پیش از تیر در پرواز می بینم کمانش را (ب7ص588)
|
|||||||
| بهچشم زاهدخود بين چه توتيا و چه خاك | كهازحقيقت بينش چو سرمه دان خاليست (ب4ص837)
|
|||||||
| زاهدان حاشا كه در خلد برين يابند بار | چون عصا اين خشك مغزان بابآتشخانهاند(ب9ص1128)
|
|||||||
استاد غلام فاروق فلاح ميگويد: «طبقه حكام و از خود راضي و بالانشين جامعه كه در فن فريب مردم و اغفال جامعه جهت بهرهبرداري سياسي و دوام و بقاي خود نيرنگهاي رنگارنگي به كار ميبرند. يكي از روشهاي پرثمر همانا به چنگ داشتن عدهاي زهاد ريايي از معقول و منقول بيخبر است كه نه ذوق معرفتي و نه سرمايه كمالي دارند، بنابراين جهت گرفتاري مردم و منزوي ساختنشان از امور اجتماعي و هم جهت تطميع عدهاي از عناصر ضعيفالنفس، به تشكيل حلقههاي صوفيانه ميپردازند البته در عصر بیدل از اين موضوع بيشتر استفاده ميشد و علماي واقعي و صوفيان حقيقي را ميكُشتند. شاعر زيرك اين مطلب را بهتر درك نموده و به زهاد رياكار كه مانع فعاليت مردم بودند و انسان را به عطالت ترغيب ميكردند هجوم برده، با شديدترين الفاظ و نيشدارترين سخنان به كوبيدن آنها ميپرداختند، گاهي آنها را خشك و بيمغز ميگفتند و زماني كلهشان را گنبد بيمغزي كه صدا در آن بيشتر ميپيچد تشبيه ميكردند.»
(فاروق فلاح، موج اجتماعی سبک هندی، 1374: 93ـ92)
بیدل هشدار می دهد که فریب ظاهر زهاد ریاکارو تن پرور را نخوریدکه دائم دل مشغولی آنها تسبیح و سرمه و آرایش ظاهرشان هست. آنها را فاقد صفای دل می داند چرا که عشاق واقعی خشت زیر سر دارند و و بر تارک هفت اختر پای می گذارند ودر دریای استغنا و بی نیازی شناورندوهمیشه شاد و مسرور هستند. با قلبی مملو از لذت های معنوی گل های حیات را می چینند.
| بر صفای دل زاهد اینقدر چه می نازی | هرچه آینه گردید باب خودفروشان شد (ب16ص1153)
|
||||
| ندانم واصل بزم یقین کی میشود زاهد | هنوز ز سبحه می لغزد به صد جا پای ایمانش(4ص1542)
|
||||
| برو زاهد نداري مغز بر اسرار پيچيدن | تو محو ظاهري،عمامه ميبايد به سر پيچي(ب2ص2168)
|
||||
| زاهد کجا و طاعت یزدانش از کجا | در وضع سجده شیوهی خاصش اراده است(ب3ص758)
|
||||
| اسیر شانه و حیران سرمه ای زاهد | کجاست عصمت وکو عفت این همه جلبی ست
(ب3ص758)
|
||||
| من و تو ،زاهد! از این کوچه هیچ صرفه نبردیم | ترا گداخت زمینگیری و مرا ننشستن (ب3ص1929)
|
||||
1-3 خلیفه
خواجه در شعر بیدل غالبا انسانی دنیا پرست است. عمده خصوصیتش مال اندوزی می باشد که کمال خواجگی را در رهن صوف و اطلس و آرایش کوس و دهل می پندارد و تا هنگام مرگ از این خصیصه فارغ نمی شود. خواجه به دارایی و زر و سیم خودمی نازد و بیدل او را ندا میدهد که دیری نمی پاید همهی این تبختر و مال اندوزیت به افسانه مبدل می شود به همین سبب خواجه همیشه مورد نکوهش بیدل است. از این ابیات می توان تنفر و تخسرگونه های او را از سلسله شاهی و اعقاب وابسته ادراک کرد .
| یارب به حال مفلسی خواجه رحم کن
|
بیچاره خر به عِرض چه نازد جُلیش نیست (ب15ص874) | |
| ای خواجه پر به کر و فر ما ومن مناز | فردا سـت کاین ترانـه به افسـانه می کشــد(ب2ص1171)
|
|
| به مردن هم نگردد خواجه از حسرت است | گر از انصاف پرسی خر و بار اینچنین باید (ب17ص1294) | |
| کمال خواجگی در رهن صوف و اطلس است اینجا | اگر این است عزت آدمی آن به که خرگردد(ب5ص1431) | |
| ای خواجه خودستایی اقبال سر مکن | با مفلسان تبختر تعداد زر مکن (ب14ص1911) |
1-4 محتسب
بیدل در اشعار اعتراضی و انتقادی تند خود از سالوسی و فتنه انگیزی محتسب یاد می کند و از محتسب تصویر چندان مثبتی ندارد و آن را دشمن عشرت و آسایش مردم می پندارد.در حالیکه خودمحتسب غرق در آسایش و میخوارگی است .در این ابیات شاعر با استفاده از استعاره دختر رز (شراب)، محتسب ا سرزنش می کند و می فرماید هر جا که افتخاری در میان باشد تو قبلا رشوهی آن را دریافت کردی. بنابراین چرا ننگ و رسوایی را به دختر رز نسبت می دهی که ننگ و رسوایی بچه خود (رشوه)دست کمی از شراب ندارد .
| هرجا مزینی است به حکم صلاح شرع | در ریش محتسب بچه اش را نهاده است (ب1ص758)
|
|
| صبر کن ای شیشه بر سنگ جفای محتسب | گردن این دشمن عشرت خدا خواهد شکست(ب2ص844) | |
| عذر مسـتان گر فسون سـامریبـاشد چـه سـود | محتسب خرکره است، ای بیخودان گوساله نیست(ب3ص899)
|
|
| از محتسب بترس که این فتنه زاده را | چون وا رسند دختر رز خاله می شوند (ب15ص1043)
|
|
| روا دارد چرا بر دختر رز ننگ رسوایی | گر از انصاف پرسی محتسب هم دختری دارد (ب3ص1209) |
1-5 مشایخ
بیدل از مشایخی که فقط مؤدی آداب ظاهری و گذاشتن ریش و پوشیدن خرقه هستند و اعجازشان فقط عصا و ریش آنهاست به شدت انتقاد میکند و آنها را غولانی می پندارد که با شمع و مشعل باعث گمراهی خلق می شوند. شیوخ در حالی که عمامه ی سفید بر سر دارند دلشان از سیاهی همچون نافه است. و با وجود اینکه مویشان سفید است اما هنوز آثار طفولیت و خامی در وجود آنها نهفته است .
| طفلی چه ممکن است رود از مزاج شیخ | هر چند مو سفید کند پیر زاده است(ب20 ص757) | |
| هنوز موی سفیدش به شیر می شویند | فریب جبه و دستار چند ؟شیخ صبی ست(ب8 ص762) | |
| شیخ تاعزم بر نماز شکست | صد وضو تازه کردو باز شکست(ب9ص938) | |
| ریش دفتر تزویر، خرقه ،محضر بهتان | دین شیخ اگر این است فسق پارساییها ست
(ب2ص980)
|
|
| عصا و ریش شیخ اعجاز شیخ است | که پیرو شیرخوار نی سوار است (ب6ص1018)
|
|
| ای بسا شیخی که ارشادش دلیل گمرهی سـت | غول اکثرراه خلق از شمع و مشعل می زند(ب4ص1331)
|
|
| گر وارسی به معنی شیخان روزگار | یکسر چو نافه دل سیهانند و سر سپید(ب19ص1241)
|
|
| زشیخان برده وهم و ریش ودستار ،آدمیت را نداري | مبادا اینقدر حرفم گرفتار دم و یالش (ب8ص1537)
|
|
| یک نخود کله و ده من دستار | این کم و بیش چه معنی دارد(ب21ص1084)
|
|
| ای شیخ تو در کشمکشی ورنه بهشتی است | از شانه قیامت به سر ریش نبردن (ب3ص1942)
|
|
| انبوهی مو نسبت تنزیه ندارد | حکمست به فردوس بز ومیش نبودن (ب4 ص1943)
|
1-6 رعیت
شاعر در غزلی وضعیت رعیت ها را به تصویر می کشد. رعیت هایی که هیچ وقت نتوانستند به حق واقعی خود برسند و باوجود کار و تلاش و مرارت فراوان همواره مورد ظلم و تعدی مالکان قرار می گرفتند.
درعصر شاعراشراف که در دستگاه حکومت مسؤولیتی برعهده داشتند.بر پایهی نظامی با نام«نظام منصبداری »سازماندهی شده بودندکه مسؤولیت انها جمع آوری در آمدها و تهیهی سرباز برای ارتش بود. منصبداران در قبال وظایف خود یا پول نقد دریافت میکردند و یا قطعه زمینی به عنوان جگیر (اقطاع)به آنها واگذار میشد.«در زیر سطح منصبداران اشراف محلی متعددی قرار داشتند که «زمینداران»گروهی از انها بودند . همواره کسری از درآمدهای حاصل از زمین های کشاورزی هر محل به «زمینداران»آن محل اختصاص مییافت. هر« زمیندار»گماشتگان مسلحی داشت که از انها در سرکوب کشاورزان و مقاومت در مقابل خواستههای حکومت مرکزی استفاده می کرد. او به علت توانایی در کنترل کشاورزان و همچنین به علت ایفای نقش واسطهگری بین انها و حکومت مرکزی دارای موقعیت سیاسی و اقتصادی مستحکمی بود.در زیر سطح زمینداران، رباخواران و تجارغلات و کشاورزان ثروتمند، کشاورزان صاحب زمین و کارگران طبقات سازمان یافتهای را در هند تشکیل میدادند. در رأس هر روستای کشاورزی یک مقام محلی به نام«مقدّم» یا «پاتل» قرار داشت. مقدّم مسؤولیت پرداخت مالیات روستا به مقامات حکومتی و جلوگیری از وقوع جرم و جنایت در محدودهی روستا بر عهده داشت. کشاورزانی که بر روی هر زمین کار می کردند تنها به آن زمین اختصاص داشتند و نسل اندر نسل می بایست روی همان زمین کار می کردند. البته کشاورزان بسیاری اقدام به فرارمی کردند امّا مجدداً با نیروی اجبار باز گردانده می شدند. در شرایطی که زمینهای کشاورزی بسیاری وجود داشت و نیروی کار کم بود.»(لاپیدوس/بختیاری زاده ، همان، 1381 :647)
| خلقی از پهلوی قـدرت قصر و ایـوان کـرد طرح | ما ضعیفان طرح کردیم آنچه نتوان طرح کرد (ب 1 1035) | |
| سر به زانوی دل از بی دستگاهی خفتهایم | جامه عریانی ما این گریبان کرد طرح (ب2ص1035) | |
| بی تعلق عالمی دشت ناز داشت | آرزوی خان و مـان پرداز زنـدان کرد طرح (ب3ص1035)
|
|
| تا کجا از طبع سرکش ایمن باید زیستن | چون کمان این جنگجو در خانه میدان کرد طرح (ب4ص1075) | |
| کم نگردد چون نفس بی انقطاع زندگی | سودن دستی که طبع ناپشیمان کرد طرح (ب5ص1035) | |
| سخت دلکوب است مضمون یابی تدبیر رزق | گندم بسیار بر هم خورد تا نان کرد طرح (ب6ص1035) |
1-7 دشمنان
بیدل در برابر دشمنان مواضعی محتاطانه اتخاذ می کند و هشدار می دهد نباید گول خاکساری و تواضع دشمن خورد.
| از فریب خاکساری های خصم ایمن مباش | سنگ تا شد مایل افتادگی مینا شکست (ب8ص822) | |
| اگر دشمن تواضع پیشه است ایمن مشو بیدل | به خونریزی بود بی باک شمشیری که خم دارد (ب11ص1165) |
1-8 دنیا
بيدل همواره دنياپرستان را مذمت ميكند و آنها را به شطرنج بازانِ دغلكار تشبيه نموده است. و هشدار ميدهد كه نبايد انتظار شادي و جاودانه بودن از دنيا داشت زيرا خداوند دنيا را فاني آفريده و نعمتهايش زوالپذير و سرور و شاديش به غم و اندوه مبدل خواهد شد.یکی از پر بسامدترین واژگان در استعارهسازیهای بیدل دنیاست. دنیا در دو جلوهی منفی و منفور (نگاه زاهدانه) و مثبت و مطلـوب (نگاه عاشقانه و وحدت وجودی). در دیــدگاه زاهــدانه، دنیا ماتمکدهای سیاه و پر غفلت است. زشتی، پلیدی، فریبندگی و غفلتزایی صفات همیشگی آن است. تنها با نگاهی به استعارههـا به راحتی میتوان دریافت که جنبهی منفی دنیا ــ مانند زندان و غمکده ــ بر جلوهی مثبت آن ــ مانند گلستان و طربکده ــ در شعـر، صـور خیـال و ذهنیت بیدل غلبهای چندین برابر دارد.
| بيدل از احباب دنيا چشم سرسبزي مدار | كشت اين شطرنج بازانِ دغل، سيراب نيست
(ب10ص811)
|
گذشتگان که هوس دیدهاند دنیا را / به پیشِ خود، همه پس دیدهاند دنیا را
دوامِ کُلْفَتِ دل آرزو نخواهی کرد / در آینه دو نَفَس دیدهانـد دنیا را
اخلاقیات شعر بیدل
| در زندگي مطالعهي دل غنيمت است | خواهي بخوان و خواه مخوان ما نوشتهايم(ب19ص1656)
|
در سراسر آثار بيدل، به ويژه در غزلياتش ، عشق به آزادي، كرم و ايثار، نفرت از طمع و مدّاحي خصوصاً مداحي پادشاهان و ثروتمندان، تنفر از ظلم، دلسوزي در حق مظلومان، پرهیز از غرور و جاه طلبی و تكبر، سخاوت و استقامت و كرامت، عيبپوشي، حفظ آبرو، قناعت، خاموشي، مدارا با خلق، دوستي و محبت، حلم و شجاعت، ترك تعلق، آزادگي، خوشخويي، وفا، رعايت حجاب و ادب و… موج ميزند. بيدل دربارهي رعايت ادب ميفرمايد: از آنجا كه بارگاه الهي گستاخي و بي مبالاتي را بر نميتابد، تنها راه بار يافتن به درگاه حق عجز و بندگي و رعايت ادب بر ميشمارد و مراعات ادب را موجب حفظ آبرو، سر بلندي و وقار ميداند.
| ادبگاه محبت ناز شوخي بر نميدارد | چو شبنم سر به مُهر اشك ميبالد نگاه آنجا (ب2ص541) | |
| مگذر از وضع ادب تا آبرو حاصل كني | چون خود پيچد گوهر،در دل دريا نشست | |
| (ب14ص818) | ||
| سر بلندي خواهي از وضع ادب غافل مباش | نشئه بر ميخيزد از جوشي كه در صهبا نشست (ب19ص823) |
|
| با هر كه هر چه گويي سنجيده بايدت گفت | تا كفهي وقارت پا در هوا نباشد (ب17ص1149) |
2-2 اخلاق
در اشعار ديگري خوش خلقي را موجب كسب محبت مردم، بستن راه ظلم بر ظالمان و مرهمي بر آلام و دردها ميداند. زيرا كساني كه گره بر پيشاني ندارند و حاجات سايلان و مسكينان را برآورده ميكنند، ميتوانند محرم راز ديگران باشند و با طبع لطيف خود دشمن را به دوست تبديل نمايند.
| بي وضع ملايم نتوان بست ره ظلم | ديوار و در خانهي زنبور زموم است (ب19ص776) | |
| كينه در طبع ملايم نكند نشو و نما | فارغ از جوش و غبار است زميني كه نم است
(ب9ص937) |
|
| توان از نرمي دل محرم راز جهان گشتن | كه طبع موميايي از شكستنها خبر دارد(ب6ص1240) |
در پارهاي از اشعار، تندخويي و عصبانيت را مذموم ميپندارد و آن را هنگام پيري به مثابهي كفر ميداند. فرد تندخو مانند سنگ خارا سر سخت و لجوج است و نفسش مانند آتش فنا است، كه همه چيز را نيست و نابود ميكند و سخنش اثر بخش نخواهد بود. فرد تند خو هيچگاه نميتواند مأمني براي خستهدلان باشد. لذا بيدل علاج درشتي طبع را افتادگي و يكرنگي و دوري از كبر و غرور ميداند.
| هنگام شيب بيدل كفر است شعله خويي | محراب كبر، نتوان كردن قد دو تا را (ب16ص575) | |
| درشت خو سخنش، عافيت ثمر نبود | صداي تار رگ سنگ جز شرر نبود (ب7ص1214) |
اندوه، حيرت،خشم،خنده و نياز و نهيب از بارزترين جلوههاي عاطفي شعر بيدل است.
2-3 ادب و خاموشی
خاموشي و آرامش در شعر بيدل از لوازم ادب است، از آنجا كه آفت زبان بسيار است و خود را از آن نگاه داشتن دشوار.لذا نيكوترين تدبير خاموشي ميباشد. علاوه بر خاموشي و چشم بستن بر ضبط نَفَس «نَفَس در كشيدن» هم تأكيد دارد.
| آگاه نشد هيچ كس از رمز حلاوت | ورنه لب خاموش گره نيشكري داشت (ب9ص755)
|
|
| جايي كه خموشيست سر و برگ سلامت | هرگاه زبان بال گشايد پر مور است (ب3ص773)
|
|
| منصب گوهر فروشي نيست مخصوص صدف | هر نوايي كز لب خاموش جوشد گوهر است(ب4ص852)
|
|
| در عالمي كه ضبط نفس راهبر شود | بي مرگ بنده را به خدا ميتوان رساند(ب6ص1132)
|
در جای دیگر بیدل خاموشی مطلق را موجب افسردگی روح می داند.
| سخن دردسر است اما متن بر خاموشی چندان | که چون آیینه از ضبط نفس در زیر زنگ آیی (ب9ص2147) |
البته ضبط نَفَس اشاره به یکی از آداب« مکتب فلسفی جوگ» داردکه از شش طریق می توان به ذات مطلق راه یافت:
«1.مشغولی حبس نَفَس (حبس دَم= (Pranayama
2.ضبط حواس یا تجرد از عالم محسوسات (Pratyahara)
3.تفکرو مراقبه(Dhyana )
4.تمرکز نیروی معنوی (Dhama)
5.یقین حاصل کردن (با روش استدلالی=Tarka)
6.محو شدن در او(Samadhi)
این شش که یک جا جمع شودمجموع آن را شش جوگ گویندو از این شش جیوآتما(Jivatma)یعنی جان، جان ها را می یابد.»(جلالی نائینی،هند در یک نگاه،1375 :697)
2-4 قناعت
شاعر دربارهي قناعت هم ميگويد: براي آن كه حرص آب و دانه ترا به دام گرفتار نكند بايد عنقا صفت قناعت كني زيرا افراد قانع هميشه عزيز و شرافتمند و آزاد هستند و از كسي مدد نميخواهند و به آن چه كه خود دارند بسنده ميكنند.
| تا حرص آب و دانه به دامت نيفكند | عنقا صفت به قاف قناعت خزيدنست (ب7ص818)
|
|
| حرص به صد عز و جاه در همه صورت گداست | گر به قناعت رسي فقر غنا ميشود (ب10ص1066)
|
|
| جمعي كه با قناعت جاويد خو كنند | خود را چو گوهر انجمن آبرو كنند (ب12ص1164)
|
در اشعاري ديگر آزادي را ميستايد و كسب گوهر آزادي را منوط به تحمل سختيها و ترك تعلق و لذات دنيوي ميداند.
| جامهي آزادي آسان نيست بر خود دوختن | سرو را زين آرزو در جمله اعضا سوزن است (ب6ص907)
|
|
| گر آزادي به لذّتهاي دنيا خو مكن بيدل | مبادا همچو طوطي بر پر و بالت شكر پيچي (ب6ص2089)
|
2-5 وحدت
بيدل ملّتها را به اتحّاد فرا ميخواند و معتقد است ،تفاوت لباس و زبان و… نبايد باعث تفرقه و جدايي گردد.ارسطو نیز محبت را سر حلقهی فضایل اجتماعی بر می شمارد. فراخوانی ملت ها به اتحاد و انس و الفت از تجدد تفکربیدل است.
| اختلاف وضع بيدل در لباس افتاده است | ورنه يك رنگ است خون در پيكر طاووس و زاغ
|
|
| (ب4ص1587) |
2- 6 رور ، تکبر و جاه طلبی
شاعر، غرور و تكبر را صفتي مذموم و ناپسند ميداند و به حقيقت كبر دشمني است با خداي عزوجلّ، زيرا كبريايي و بزرگي اختصاص به ذات حق دارد و انسان فاني را نميسزد اصل خود را كه ذرهي خاكي بوده فراموش كند.غرورجزذات وصفات شیطان است.چون شیطان متمردوعاصی است طبیعی است که تعلیم او نیزغرور و تکبر است و از آنجاکه آدمی فراموشکار و ساده لوح است به زودی تلقین وی را قبول می کند انساني كه با قطع رگي، حيات از وي سلب ميگردد. به قول نيچه: «خودت را باد مكن، وگرنه نيشي كوچك تو را خواهد تركاند.»
(نیچه، گزین گویه هایش ؛ 1377: 38)
| غرور اندیشهای تاکی خیال بندگی پختن | تودرجیبآدمیداریکهپروردست شیطانش (ب6ص1523) |
بيدل به فرهيختگان جاه و مقام هشدار ميدهد و عمر آدمي را همانند آفتاب روي بام ميداند.
| خانه روشن كردهاي هشدار اي مغرور جاه | آنقدر فرصت نداد آفتاب روي بام(ب2ص1801) |
«خانه روشن كردهاي» اصطلاحي است براي بيماراني كه در بستر بيماری لحظات پاياني عمر را ميگذرانند. ناگهان چند صباحي حال عمومي بيمار بهبود مييابد و اطرافيان بيمار گمان ميكنند كه بيمار شفا يافته است غافل از اينكه اين وضعيت زياد دوام ندارد و بيمار ميميرد كه در اين حالت ميگويند بيمار خانه روشن كرده است.
شاعر، جاه طلبی را مایه غفلت و اساس شور و شر می داند که جاه طلبان افرادی بی دانش هستند.
| دستگاه جاه اصلش واضع شورو شر است
|
می خروشد سیم وزر تا حشر در طبع جبال (ب3ص1622)
|
شاعر، جهل و ناآگاهي مردم را بستر انحراف آنها ميداند و به كرات عموم جامعه را از اين خطر مهلك آگاه ميكند. جاهلان متعصب دشمن دين خدا هستند و پرگويي آنها ناشي از طبع بيمارگونهي آنها ميداند.
| پيوسته پر آواز بود كاسهي خالي | پرگويي ابله اثر طبع سقيم است (ب19ص770) | |
| از تعصب، جاهلان دين هدا را دشمنند | عاقبت در چنگ اين كوران عصا خواهد شكست(ب18ص844) |
2-7 ظلم و ستم
بيدل با استفاده از آرایه تشبیه » ظالم» را به « آتش» ، « بازار گرم بودن» ، « اقبال داشتن» و « ضعیفان » به «خس ها» تصاویر جالبی از ظالم و مظلوم را بنمایش گذاشتهاند و می گوید همانطور که آتش از خار و خس شعله ور می شود و قوت می گیرد، رونق بازار اشخاص ظالم و مستند نیز از سوی انسان های ضعیف و مظلوم گرم است بیدل هم مانند بسياري از متفكران باور دارد كه ظلم گناه نابخشودني و قبيح است و عجز و سكوت مظلوم در برابر ظالم باعث گستاخي و تاز و تاخت هر چه بيشتر او ميگردد.چون فرد ظالم هیچ گونه مروتی ندارد. همچنين به تجربه دريافته است كه ظلم ظالمان سرانجام گريبانگير خود آنان ميشود وآه مظلوم ظلم سوزو ظالم برانداز است. هيچگاه نبايد تسليم تواضعهاي ظالم شد، چون ظالم تا نفس دارد در پي ظلم و فساد است و این گزند در وجودش به ودیعه نهاده شده است. همچنان که نمی توان با موم گزند ناسور زنبور را علاج نمود ملایمت و مدارا هم با ظالم کاری کاری بیهوده است در جایی دیگر می فرماید: اظهار عجز نزد ستم پیشگان خطاست /ا شــک کباب باعث طغـــیان آتش است
این بیت بیدل، درسی است برای انسان هایی که بر ضد ظلم و بی عدالتی در اجتماع قد علم نموده میخواهند جلو آن را بگیرند. ظلم وقتی صورت میگیرد که مظلوم وجود داشته باشد، پس لازم است بجای آنکه اسباب سوخت شد، باید طلسم ظلم را شکست و بازار ظالم را ویران نمود.
| بازار ظلم گرم است از پهلوي ضعيفان | آتش به عزم اقبال دارد شگون زخسها(ب9ص511) | |
| طینت ظالم همان آماده ی ظلم است وبس | نشتر از رگ گر شود فارغ به دنبل می زند (ب5ص1331) | |
| از طینت ظالم نتوان خواست مروت | شمشیر کجا آب گهر داشته باشد(ب11ص1370) | |
| گزند ذاتي از بنياد ظالم كم نميگردد | به موم از پردهي زنبور نتوان برد ناسورش(ب4ص1559) |
نتیجه
آنچه براي بیدل مهم و حائز اهميّت بود، كرامت و بزرگداشت فرد در جامعه و استغناي نفس انساني و اهميت تفكر و عظمت روح آدمي است.و این ویژگی در لابلای غزلیات وی مشهود است. یکی از محورهای اندیشه بیدل ظلم ستیزی و مبارز با حکومت های فاسد است که سران آن با اعمال ریا کارانه فضایل انسانی را پایمال نموده ودر عوض ریا و نفاق و ناامنی وترس و وحشت را بر مردمان خواب زده مستولی نمودهاند. شاعر با دقت تمام حوادث اجتماعی و رفتارها و حرکات اجتماعی مردم زمان خود را مشاهده می کند و با جدیت و درایت و دانش خود سعی در تنویر افکار عمومی جامعه دارد و لایه های اجتماع را مورد کنکاش و بررسی قرار می دهد و آسیب های آن را به مردم می شناساند.
جامعه ی عصر بیدل در گیر مردمی نادان است که فهم و دانش از افق وجودشان غروب کرده و عدهای زهاد ریایی و مقدس ماب با اندیشههای ظاهرگرایی ادارهی امور را در دست گرفتهاند. بالطبع مردمان چنین جامعه ای دارای عقلی سخیف و فکری عصیانگرو قلبی سخت هستند که نه پذیرای علم و دانش و نه آمادگی معارف الهی را دارند . بیدل معتقد است تا جامعه خود را از مشتی مشتهیات دونپایه رهایی ندهد هیچگاه روی سعادت و کمال را نخواهد دید. وی از سیاستمداران تهی مغز ، ابله ، زیاده طلب ، فاسد و تبهکار و.. که کمالات انسانی را لگد مال نموده اند و با بی خردی و عدم کفایت زمام کارها را بدست گرفته اند به شدت انتقاد می کند. زبان وی در نقد شرایط دورانش بسیار تند است و تا مرز دشنام گویی می رسد. و فساد و تباهی جامعه را به خانواده ها گوشزد می کند. بیدل آحاد جامعه را من الجمله زاهد شیخ، خلیفه، درویش ، محتسب و شاهان و زمامداران بی مایه را اندرز می دهد که برای به کمال رسیدن و آدمیت، آداب و رسوم ظاهری و خوی ددمنشانهی خود را رها کنند.
بيدل نه تنها هم عصران خود را بلكه تمام جامعهي بشري را مورد خطاب قرار ميدهد كه بيدار شوند و افسردگي و نوميدي را به خود راه ندهند و خيالات و آرزوهاي خام در سر نپرورانند بلكه هميشه تلاش و كوشش را پشتوانهي كار خود قرار دهند.و هیچگاه فریفتهی رفتار ملایمت آمیز دشمن نشوند زیرا دشمن همواره مترصد ضربه زدن است . ایجاد مدینه فاضله از اهداف منعالی بیدل بود و آرزوداشت برای چند صباحی اندک هم حتی به اندازه ی یک شرر، چراغ آگاه طبعان بسوزد وجامعه را با نور خود روشنی بخشند .
اما در پایان یادآور می شوم ای شاعر بزرگ و آزاده ، زبان من در برابر کلام ملکوتی و سحر آفرینت ناتوان است.
منابع:
اسیر، محمدعبدالحمید،(1384) اسیر بیدل، تهران، انتشارات عرفان.
بیدل دهلوی، عبدالقادر بن عبد الخالق،( 1387 ) غزلیات، تصحیح و مقدمه :اکبر بهداروند، شیراز، انتشارات نوید.
بیدل دهلوی، عبدالقادر بن عبد الخالق(1386) گزیده غزلیات بیدل، تهران، انتشارات عرفان.
خلیلی، خلیل الله، دیوان مولاناعبدالقادر بیدل دهلوی، با مقدمه: منصور منتظر، نشر بین الملل
شفیعیکدکنی،محمد رضا(1366) شاعر آینه ها (بررسی سبک هندی و شعر بیدل ) چاپ پنجم، تهران انتشاراتآگاه.
غبار ، مير غلام محمد(1386) افغانستان درمسيرتاريخ، کابل ،نشركتابخانه خيري
فاروق فلاح،غلام،(1374)موج اجتماعی سبک هندی ، تهران، انتشارات ترانه .
لاپیدوس،ایرام(1381)تاریخ جوامع اسلامی، مترجم:علی بختیاری زاده،تهران،انتشارات اطلاعات
کاظمی، محمد کاظم(1386) کلید در باز (رهیافت هایی در شعر بیدل )تهران، انتشارات سوره مهر.
نیچه، فرید ریش ویلهلم(1381) فرید ریش نیچه و گزین گویه هایش، ترجمه و تدوین پریسا رضایی-رضانجفی، تهران انتشارات مروارید..
[1]. جنگهاي جانشيني: اين جنگها را به اين سبب به اين اسم ميخوانند كه پسران شاه جهان به خاطر اين كه جاي پدر خود را بگيرند با هم به جنگ ميپردازند.
[2] . كناس: آن كه كارش تخليهي چاه مستراح است. (انوري، 1381: 595)